دل آرام



بایگانی

۳۵ مطلب در خرداد ۱۳۸۷ ثبت شده است

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

« اینکه پیغمبر فرمودند : انا من حسین
معنایش این است که
من از حسین هستم و
از او زنده می شوم...»



~ اینها را که می خواندم بی اختیار اشک در چشمانم حلقه زد.
مخصوصا آنجا که :

اگر با هم باشید ، هیچ کس نمی تواند بر شما غلبه کند!

***

~امام  می گفت : 

 «ما همه سرباز خدا هستیم ..»

یا آن وقت که  از قرائت های مدرن از دین می گفت..

یا آنجا که از «غرب زدگی» به ستوه آمده بود...

می گفت : «جوان ها» بدانند که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند! 

وقتی که غرب و شرق را به سخره می گرفت ..

~ « ما از هیچ چیز باکی نداریم...»

۱۴ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ء
و بقوتک التی قهرت بها کلی شیء
و خضع لها کل شی ء
و ذل لها کل شی ء
و بجبروتک التی غلبت بها کل شی ء
و بعزتک التی لایقوم لها شی ء...
۱۳ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ای آشنا...



ـ به قول سهیل محمودی :

یک دل دیگر ارادتمند ماست..!

البته اینجا که نه دلی هست و نه دیگری.
اما من در دنیای خیالات خودم زندگی می کنم.
درست مثل همیشه...
دنیای من کهنه و شیرین و توبه پذیر است
و قصه های من به ندرت پایان دارند.

ـ نمی دانم. یعنی می دانم اما تا به حال چنین حسی نداشته ام.
خودم را می گذارم جای رازهای افشا شده ..
که دیگر رمق دویدن ندارند و کسی در تعقیبشان نیست.

میدانی...گاهی بزرگ ترین نیاز آدمی است ، فریب.
خدا نکند دست همه ی زیبایی ها را خوانده باشی...
آنوقت چه بهار باشد و چه آخر بهار ،
نغمه های بی اعتنای کهنه را می خوانی.
مثل تار دست پیرمرد که فقط برای دهکده ی سبزش می زد.
سازهایی که دنبال جلب نظر نیستند
تا بخواهی دل نشین اند.
سازهای مخالف..

ـ یک دل دیگر ...

۱۴ نظر ۱۱ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

هنوز که هنوز است تهران مرا از خواب هایم می رباید .. از میرداماد تا چمران ..
تا آن نارون نم خورده ی پشت شیشه ی آشپزخانه .. تا مادرم که روی ایوان چه
خوب برایم دست تکان می داد .. تا پدرم که صبح قبل از سپیده می رفت و
سیاهی شب بر می گشت .. آن هفته های آخر دو ساعت زودتر خانه می آمد
که کمی بیشتر ما را ببیند .. من خجالت می کشیدم .. تو نمی دانی من
چندبار خواب دیده ام آن لحظه را که پشت گوشی به آن مردک می گفت :
امروز زود باید بروم خانه که فردا یکی از پسرهایم می رود .. تو نمی دانی اما ..
تهران مرا به مصیبت های کهنه می برد .. به درد های دور ...
من هیچ نمی گویم اما .. تو هم نپرس .. فقط برایم دعا کن پدر ..
دعا که عاقبتمان به خیر شود ..
من حالا فقط به تو، به دعایت به گذشته امید دارم ... همین /



این را می‌گذارم اینجا..

۲ نظر ۱۰ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تا سحر بی پرده گردد ، شبنم از خود رفته است
الوداع ای هم نشینان !
دلبرم آمد به یاد...

- حضرت بیدل-

۱ نظر ۱۰ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

Some dance to remember, some dance to forget

 

×روی تخته ی چوبی اتاقم نوشته بودم :
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آن طرف بیش ترند!

×یادم می آد روزای آخر دانشگاه یکی از دوستام
خواست توی دفترش یادگاری بنویسم
( باز از روی دیوار نوشتن خیلی بهتره!)
نوشتم‌‌ :


هر چه بینا چشم رنج آشنایی بیشتر
هر چه سوزان عشق درد بی وفایی بیشتر
هر چه دانش بیشتر وامانده تر در زندگی
هر چه کمتر فهم،کبر و خودنمایی بیشتر
هر چه بازار دیانت گرم،دلها سرد
هر چه زاهد بیشتر،دور از خدایی بیشتر..

×
من توی اون دانشکده بیشتر وقت های تنهاییم رو
در تاریکی نمازخانه ی کوچک زیر پله می گذروندم.
گاهی کفش هام رو هم می بردم داخل
که صدای نازک پچ پچ ها رو هم نشنوم...

الان هم همینه. اتاقم توی یه داهات پرته.
شاید یه ساعت توی نقشه باید دنبالش بگردی..
اما آروم و ساکت و سبزه..

۷ نظر ۰۹ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

چون من گدای بی نشان ، مشکل بود یاری چنان...

۰ نظر ۰۹ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

حریفا ! میزبانا !
میهمان سال و ماهت
پشت در
چون «موج» می لزرد!
بیا بگشای در بگشای ،
دلتنگم...


۶ نظر ۰۷ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

همچو اشکم لغزشی آمد به پیش ،
گام اول محرم منزل شدم...
۰۷ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست..



۱.
برای من و تو دیگر فرقی نمی کند
زندگی را می گویم...
زهرش دیگر اثر ندارد و
دردش دیگر درد..

۲.
حوصله ی بحث و تبادل نظر! رو ندارم
اگر حقیقت به احمق ها بستگی داشت
زندگی اینقدر سخت نمی شد.

۳. به نظرم یه اصل بین المللی است که
مردها اصولا خیلی ظاهربین هستند و
زن ها از اون ها ظاهربین تر.

۴. من راستش زیاد علت انتقادات به دانشگاه آزاد رو نمی فهمم.
اما با شناختی که از منتقدین دارم میدونم
اینا عرضه ی ساختن یه ساختمون دو طبقه رو هم ندارن!
دانشگاه آزاد به نظر من موفق ترین تجربه ی خصوصی در ایران بوده.
و الله اعلم!

۹ نظر ۰۶ خرداد ۸۷ ، ۰۰:۳۰