دل آرام



بایگانی

Drayton

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گرگی را دیدم که از شکار امروزش راضی بود
و زنی که دامنی گلدار می پوشید و از
مرد های کوچکتر از خودش چشم بر نمی داشت.
و ساعتی که تراشه های دقیق زندگی را ثبت نمی کرد
و گوشی ام که همراه من نبود دیگر...

من حواس پرت شده ام. خودم را جا می گذارم
یک جا و بعد که می آیم پیدا کنم که کجا بوده ام
یادم میرود که کجا هستم.

دلم برای تو میسوزد که مهمان آدم بی عرضه ای مثل من
شده ای و باید ناراحتی های من را ببینی و غصه بخوری.

گاهی چنان جسور و حریصم به زندگی نکردن که
هیچ دستی نمی تواند به زندگی ام بر گرداند.
من به درد این دنیا نمیخورم.
من را ساخته اند که در برزخ ، دردهای تو را بشمارم
و زخمی که روز به روز کاری تر می شود.
صبح ها سر کار می رود و عصر ها خسته اما گشاده تر
باز می گردد. ساعت کاری زخم ها را خدا فقط می داند.
زخم هایی که محض رضای خدا به مرخصی هم نمی روند
برای کسب یک لقمه درد حلال...

۸۷/۰۲/۲۷

نظرات (۵)

این نوشته را خیلی دوست دارم. ..

خیلی نزدیک به -واقعیت- است
و سطر سطرش -حقیقت- دارد.

به راستی قسم!
آری چنین خوش است ..
..
.

درد اگر مرد است جای شیشه سندان بشکند !

درد را که عمیق می شود به زخم تشبیه میکنند
و زخم که سوزنده می شود به آتش...

اما کدام آتش است که سوز دل علی را
آنگاه که چشم به چشمان بسته فاطمه دوخته بود،
بتوان به آن  تشبیه کرد...؟
.
.
میگفت چرا ام ابیهایت خواندند؟
گفتی مادر را دیده ای که چگونه زخم های
فرزندش را با اشک چشم می شوید؟

آنگاه که خدا هم از لطف بی کران پدرم
به سخن می آمد:
فلعلک باخع نفسک علی آثارهم...

و آنگاه که پدرم با پاهای پر آبله و
سروصورت گلگون به خانه برمی گشت،
اشک چشمانم را
نه...
تمام هستیم را، عصاره وجودم را
که همان زلال کوثر است
از دیدگانم بر گل واره های زخمش می چکاندم...

باز گفتی
مادر را دیده ای که در دوری فرزندش
چگونه بی تابی میکند؟
بهتر بگویم
ماهی را دیده ای که دور از آب
چطور بالا و پایین می پرد؟
و اگر زود به آب نرسانیش می میرد
شاید فکر کنی ماهی بخاطر دوری از آب می میرد
اما دقیق تر که نگاه کنی می بینی
ماهی به خاطر دوری از آب خودش را می کشد...

من هم دوری پدر را بیش از چند ماه دوام نیاوردم........

گفتی فقط نگاه علی، پای رفتنم را سست میکند
و یاد او وقتی آب بر زخم هایم می ریزد......
و زخم هایی که خودش می بیند
و زخم زبان هایی که بعد از این می شنود
و زخم های حسن و حسینم....

و فکر امتی که زخم هایشان را
کسی نیست مرهم گذارد ......


آه که چه دنیای پستی است
از نشانه های حقارت دنیا همین بس که
فاطمه را 18 سال بیشتر تاب نمی آورد...................


و گوشی ام که همراه من نبود دیگر...
آقای فطرس کامنت خیلی قشنگی گذاشتند ۰
ایشون وبلاگ دارند؟اگه دارن آدرسشو لطف کنید برام بنویسید
ممنون می شم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی