Unknown
سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
گذشتم و گذشته را بهانه کردم...
۱.یکدفعه مثل یه جرقه یه ملودی از آن دورهای زندگی
می آید و مثل یه خاطره می نشیند در دفتر روزهایت..
وای که چقدر دل انگیز است یاد آوردن بعضی روزها.
شب ها ..
آنقدر با ماه خاطره دارم که نمی دانم کدام را
به یاد بیاورم...
۲. به قول شریعتی :
آدم های بزرگ - کسانی که خود بسیارند-
نیازی به هم وطن ندارند.
کسانی که خود آزادند از زندان به ستوه نمی آیند
...
آدم های حقیرند که به ازدحام محتاج اند.
۳. این صاحب خانه ی من واقعا انسان هنرمندی است
آدمی که بتواند تمام طالع بینی های چینی و هندی و مغولی و
کف بینی های شرقی و غربی و فال های قهوه را به هم یه جوری
وصل کند که مصداق پیدا کند و به لطایف الحیل کارش رو راه بندازد
آدم مستعدی است!
گاهی آدم را یاد منشی پوآرو می اندازد. (اخیرا به مثال های کارتونی
و فیلمی توجه ویژه ای پیدا کردم!)
هیچ وقت یادم نمی رود که وقتی داشتم از روح براش می گفتم
چه جوری نگاهم می کرد و فرداش اومد گفت که من هر چی تحقیق
کردم هیچ جنایتی رو پیدا نکردم که توسط روح ها انجام شده باشه!
۱.یکدفعه مثل یه جرقه یه ملودی از آن دورهای زندگی
می آید و مثل یه خاطره می نشیند در دفتر روزهایت..
وای که چقدر دل انگیز است یاد آوردن بعضی روزها.
شب ها ..
آنقدر با ماه خاطره دارم که نمی دانم کدام را
به یاد بیاورم...
۲. به قول شریعتی :
آدم های بزرگ - کسانی که خود بسیارند-
نیازی به هم وطن ندارند.
کسانی که خود آزادند از زندان به ستوه نمی آیند
...
آدم های حقیرند که به ازدحام محتاج اند.
۳. این صاحب خانه ی من واقعا انسان هنرمندی است
آدمی که بتواند تمام طالع بینی های چینی و هندی و مغولی و
کف بینی های شرقی و غربی و فال های قهوه را به هم یه جوری
وصل کند که مصداق پیدا کند و به لطایف الحیل کارش رو راه بندازد
آدم مستعدی است!
گاهی آدم را یاد منشی پوآرو می اندازد. (اخیرا به مثال های کارتونی
و فیلمی توجه ویژه ای پیدا کردم!)
هیچ وقت یادم نمی رود که وقتی داشتم از روح براش می گفتم
چه جوری نگاهم می کرد و فرداش اومد گفت که من هر چی تحقیق
کردم هیچ جنایتی رو پیدا نکردم که توسط روح ها انجام شده باشه!
۸۷/۰۴/۰۴
رها مکن مرا خدایا...
نه انتظار و آرزو
نه عشق و آشنایی
وجود من گرفته خو
به محنت تنهایی
...
بی شکیب و تنها
در میان صحرا
گذشتم و گذشته را بهانه کردم
سرشک غم ز دیدگان روانه کردم...