دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

--- 

دلم می خواهد بخوابم. یک خواب طولانی..
دیرم شده است ..
خوابی مال وقت هایی است که فکرهایم آنقدر از زندگی ام
جلو می افتند که هر چه می دوم بهشان نمی رسم..
این عاقبت آدمی است که جلوی پایش را نبیند
و حتی سنگی که به زمینش می زند را هم جدی نگیرد..

---

 این آهنگی که دیشب رامین می خواند را خیلی دوست دارم
همان که از زبان یک زندانی محکوم به اعدام بود.

رامین می گفت : شعر و آهنگ هم از خودش بوده..

دارم فکر می کنم . حتی آدم های مجرم هم می توانند
بی نهایت دوست داشتنی بشوند.
این را فقط خدا می داند..

---  جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را ..


۸۷/۰۵/۱۴

نظرات (۳)

شعر به نقل از رامین :

من از شهر تباهی بر می گردم
بگیر دستامو حس کن . سرد سردم
تموم هستی ام رو دادم از کف
حالا خاموش و غمگین بر می گردم

منم من رشته ی الفت گسسته
منم من کشتی بر گل نشسته
بدست خود زدم آتیش به جونم
که شاید باز کنم درهای بسته

ولی حالا پشیمونم پشیمون
از این راهی که رفتم مات و حیرون
برای بازگشتن یاورم باش
نجاتم ده از این دیوار زندون

اگه راه نجاتی پیش رومه
اگه شام سیاهی هام تمومه
همه از مهر توست ای خوب دنیا
که خورشید وجودت پیش رومه

دلم می خواد بشینم توی خونه
بگم  من دردهامو دونه دونه
بگم من اون گیاه خشک و زردم
که حالا می زنم از نو جوونه ..
درست همون وقتی خوندم که باید !
گاهی وقت ها مجبور می شوم از دست افکارم فرار  کنم
نمی دانم
شاید هم آن ها گاهی وقت ها از دست من فرار می کنند
گاهی وقت ها خیلی پراکنده می شوند
آنقدر که گاهی وقت ها مجبور م ساعت ها دنبال یکی از آن ها بگردم
شاید بتوانم برش گردانم
گاهی وقت ها می توانم
اما گاهی وقت ها...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی