دل آرام



بایگانی

Unknown

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ساکت نشسته بود
اما همیشه حضور داشت
آخر دستم رفت روی ماشه
کشتم اش
آرزویی را
که سال های سال
بی گناه مانده بود..

۸۷/۱۰/۰۴

نظرات (۸)

واقعا حیرت آور نوشتی...
چه بگویم که ناگفتنش بهتر است....

برسد به دست دو پست پایین تر !ااین  غزل ابتدایش آن  جا رویید!


شاید خدا بخواهد و حکمش" فقط "شود
فرض تمام مساله هایت غلط شود!

برهان خلف، مخالف راه ما رود....
یک روز، نقطه های کوچک دیروز ،خط شود


گاهی اگر سری به سنگ خورَد ،دل غمین شود
باید دلت به سنگ دل خورَد و غم سرت شود!

.


قشنگ بود.
یه کم ثقیل بود اما ایده داشت
حیف که ظرف حوصله ی حرف های زنانه بچه گانه ام پر شده
این شعربافی های مشمئز کننده را نیز هم
check fetros.
کامنت قبلی به خاطر یک سو تفاهم بود
اگر کسی رو به خاطر اون رنجیده خاطر کردم
معذرت می خوام
یعنی اینا در حد نفر تی تیه ها :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی