دل آرام



بایگانی

Unknown

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست؟
چه افتاد این گلستان را چه افتاد
که آیین بهاران رفتش از یاد
چه درد است این چه درد است این
چه درد است
که در گلزار ما این فتنه کردست
چرا در هر نسیمی بوی خون است
چرا زلف بنفشه سرنگون است
چرا سر برده نرگس در گریبان
چرا بنشسته قمری چون غریبان
چرا پروانگان را پر شکسته ست
چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست
مگر خورشید و گل را کس چه گفتست
که این لب بسته و آن رخ نهفته ست
مگر خورشید را پاس زمین است
که از خون شهیدان شرمگین است..

 سایه



پ.ن : ... الحمدلله علی عظیم رزیتی..

۸۷/۱۲/۰۴

نظرات (۳)

پ.ن :

شب مردان خدا...روز جهان افروز است!
...
خوشا آنان که جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی