دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اما
آن اتفاق ساده نیفتاد..

قیصر



پ.ن : شاید از طبقه ی دوم گرفته باشی عکس را.
وقتی هنوز ستون های بنا عریان بود
و هیچ سنگی رو سنگ بنا نشده بود
و آسمان بکر و پنجره باز..
به قول قیصر :
با روزهای ریخته در پای باد
-با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سال های سخت
رفتیم و سوختیم و
فرو ریختیم-
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد..

۸۷/۱۲/۱۲

نظرات (۸)


راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است

خدا را چه دیده‌ای ری‌را ! ...

یک شاعر معتمد به نفس:


دوران جهان بی‌ من و ساقی هیچ است :دی
یک شاعر فروتن و متواضع:

دنیا همه هیچ و مال دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بیهوده مپیچ!

پ.ن:البته این شاعر همه چیز  هیچ حساب کرده
همه رو هم خودشو هم دنیا رو و هم..
اگرچه هم واقعا همه هیچیم و جز خدا هیچ نیست!
راستی این پروانه نه ببخشید شب پره ی توی عکس
من شک دارم زنده باشه!
احیانا یه شب پره ی اتاله شدست!

پ.ن: مرده که دوبار نمی میره!
ببخشید میدونین فلسفه ی این ایمیل و بلاگ با noچیه؟
میخوام بنویسم no name sabegh که متاسفانه در هیچ کدومش کامل مشخص نمیشه
بهرحال اینو گفتم که اینجور نشه که با دو تا اسم متفاوت کامنت گذاشته باشم و نگفته باشم
اگرچه هم مهم نیست!
اون اتفاق ساده ممکنه هیچ وقت دیگه هم نیفته....
اصلا چه اهمیتی داره؟!
وقتی در وحدت قرار بگیری جزئیات دیگه به چشمت نمیان...
افتاد
آن سان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد..
این عکس از پنجره طبقه دوم یا سوم دانشکده گرفته نشده؟
اون موقع هنوز دانشکده جدید نیمه کاره بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی