Unknown
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام..
نمی خواستم بنویسم
اما انگار ، فرشته های کم حوصله
طاقت قیافه های غفلت زده را ندارند..
اما من
هر بار که گم می کنم خودم را
آرزوهایم را می شمرم..
و فقط به همان ها نمی میرم.
آرزوهای من
تو را-هر چقدر دور-
به من می رسانند
و در حق فاصله ها ظلم می کنند..
و تاریکی ها را نادیده می گیرند..
جغرافیایم عوض شده
آنها را که به من نزدیکند ولی
از تو دورند
دوست ندارم
و آنها را که به من دورند
ولی به تو نزدیک اند.
می پرستم..
آه..دست تو
افسوس که
لطافت بزرگی است
برای زخم های من ..
۸۷/۱۲/۱۹