دل آرام



بایگانی

Unknown

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

سودای آن ساقی مرا ، باقی همه آن شما...



سبک هستم و نمی ترسم از سرنوشت
و آرزوی مرگ ندارم
زندگی را دوست دارم برای تو
و با دست تو
و ای کاش صدایم رساتر
و دلم صاف تر از همیشه باشد
تا همین دقیقه های مانده را
برای تو باشم ..

۸۷/۱۲/۲۴

نظرات (۳)

قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!
یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق

با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق

ترسم که در سماع کشانم قنوت را
وقتی که قبله گاه تو باشی، امام عشق

از رکعت نخست در افتاده ام به شک
در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق

سی پاره ی حضور مرا چله بست شو
قرآن به سر بگیر و بگو: والسلام عشق...

پ.ن.
خیلی طولانی شد٬ ببخشید!
من ندارم سر ِ یاءس
با امیدی که مرا حوصله داد.

باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با باد.

گل‌کو می‌آید
گل‌کو می‌آید خنده‌به‌لب.

گل‌کو می‌آید،
می‌دانم .
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی