دل آرام



بایگانی

Unknown

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای...



پ.ن : در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم؟

شاید ساده دل باشم که بی هیچ توشه ای
خواب راه های رفته را ببینم
و دستان تو را انتظار بکشم..
شاید ساده باشم که
خواب هایم را باور کرده ام ..
خوب می دانم :

تو رشک آفتابی ..کی به دست سایه می آیی..

۸۷/۱۲/۲۵

نظرات (۳)

ajab dashti
http://301040.blogsky.com
درد تن درد روح را سبک می کند
شاید هم نکند
دیگر چه فرقی می کند..

باید شکیبا باشم
ولی نیستم
ولی تو باید
بی خیال باشی
ولی هستی..

تب دارم و از دستم درد می بارد
لیوان چای داغ
منتظر نفس های من است
تا سرد سرد شود..

پشت پلک هایم مثل
درب اتاق
خیلی سنگین است
باید که بسته شود زود..
بعضی وقتها به دور از همه این عقلها و منطقها فقط باید ساده بود و زودباور!
ته ته ته همه این راههای نرفته ناآشنای وحشت زا نوریست٬ درست همانجا که همه آسمان به همه دریا میپوندد و من هنوز قدم ننهاده در این راه تو را در انتهای این راه دیده ام آغوش گشوده به استقبال من!!!

پ.ن.
این نه از سر سادگی بود و نه زودباوری٬ باور کنید!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی