دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن..
۸۸/۰۴/۰۸

نظرات (۱۲)

مدام زمزمه ام شده است این روزها..

گاهی احساس میکنی دردهایت
زیر دست و پای دردهای بقیه
دارد له می شود..

پ.ن : من مصطفی رحماندوست را
دوست دارم..برای آنکه زود تر از بقیه فهمید
باید برای بچه ها شعر بگوید..
فهمید که بزرگ تر ها از بچه ها ..خردسال ترند!
فهمید که تازه که دنیا می یای یادت هست... حافظه یاری نمی کنه بعدها... دل بد مکن!
گاهی خدا می خواد بفهمیم که دردامون در مقابل دردای دیگران هیچه... هیچ...
گاهی قدر نعمت هاش و داشته هامون رو نمی دونیم...
من عاشق بچه هام چون با دیدنشون یادم می افته که هنوز راه نجاتی هست...  هنوز می شه ندای  الست بربکم رو شنید و بلی گفت...
راستی این مصرع از کیه؟
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن..؟
تبریک میگم... رییس جمهورتون از دید شورای نگهبانم تایید شد!
از همون روز تایید شده بود... وگرنه اینقدر راحت شعور ملت رو به بازی نمی گرفتند
۰۸ تیر ۸۸ ، ۱۱:۳۶ zdB-zdk-اقلیما-سادات
خوشبخت‌ترین انسان کسی است که خداوند دلی پر از احساس به او داده باشد!
خوش به حالتون :)
خداوندا تو خود می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است...
چه زجری میکشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است...
من که خیلی لذت بردم
امیدوارم شما هم لذت ببرید




یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست




عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود




سجده ای زد بر لب درگاه او

پُر ز لیلا شد دل پر آه او




گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای




جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای




نیشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی




خسته ام زین عشق، دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن




مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو… من نیستم




گفت ای دیوانه! لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم




سالها با جور لیلا ساختی


من کنارت بودم و نشناختی




عشق لیلا در دلت انداختم


صد قمار عشق یکجا باختم




کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد




سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت




روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی




مطمئن بودم به من سر می زنی

در حریم خانه ام در می زنی




حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود




مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم




(مرتضی عبدالهی)

۰۹ تیر ۸۸ ، ۱۵:۰۱ فرزند ایران
متاسفانه به دیده هات مهر خورده.
به قول آن بنده خدا :

تو به روشنایی روز
من به تاریکی روزگار!

پ.ن : جالبه که تحمل این یه مصرع رو هم ندارید
..
انگار مدتی است که احساس می کنم / خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام / احساس میکنم که کمی دیر است دیگر نمی توانم /هر وقت خواستم / در بیست سالگی متولد شوم / انگار فرصت برای حادثه از دست رفته بود / از ما گذشته است که کاری کنیم / کاری که دیگران نتوانند / فرصت برای حرف زیاد است اما اگر گریسته باشی / آه مردن چقدر حوصله می خواهد / بی آنکه در سراسر عمرت یک روز یک نفس / بی حس مرگ زیسته باشی !... قیصر امین پور

آسوده بخوابید که شهر امن و امان است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی