دل آرام



بایگانی

Unknown

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بترس از شعر آخر من ..
و آخر شعرهای من.
خط هایی که با هیچ
گریه ی دیگری
پاک نمی شوند
و آرزویی که دیگر هرگز
به صلیب کشیده نشد
و  دست دشنه ها
به لبخندهایش..نرسید.

بترس از دلهره های ناب
وقتی برای هیچ دعایی
بی تابی نمیکنند..

بترس از سرهای به زیر..
و زنی که از چشم های من
تاریکی شب را
مو به مو
می بافد..



پ.ن : ولی زن  ، همیشه قسم می خورد
به حسرت هایش.
بس که بزرگ بودند...

پ.ن : ترسم آن روز که مردانِ سرانجام آیند
این جماعت همه با بقچه ی حمام آیند!

پ.ن : ببین..عاشق صدای استاد بودم
اما حالا حالم به هم می خورد ازش.
یک لحظه هم نمی توانم تحملش کنم..
تو دیگر جای خود داری.

پ.ن : تو فریب من را نخور.
من هم دیگر فریب تو را ..
ببینیم دست آخر چه کسی فریب خورده است..

۸۸/۰۵/۰۱

نظرات (۲۱)

دست آخر هر دو فریب خورده ایم!!!
نه تو را گله و شکایتی باقیست نه من!

پ.ن:عکس خیلی چشم نواز بود ...متن هم دلنشین!!!
حضرت حافظ می فرماید :

شیوه ی حور و پری گر چه لطیف است ولی

خوبی آن است و لطافت که ..مشایی دارد!
:)))
آقای بازارگان می خواستم میل بزنم ولی دیدم اینجا فضا آماده است:دی
با حمید و وحید رفتیم نماز جمعه خیلی باحال بود
جای شما واقعا خالی بود
تو ماشین شعار ساختیم
حمید می گفت میگیم
مشایی مشایی تو مامور خدایی:))
وحید می گفت نه میگیم
مشایی مشایی تو دشمن خدایی:))
پیام رهبر کوتاه اما کاملا گویا بود... امیدوارم گوش شنوا براش باشه...
:)))

ان شاالله تا پس فردا شب حکم ملغی میشه و همونطور میشه که حاج آقا گفتن :دی..

پ.ن: http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=M553589.jpg
یعنی من از این به بعد به این سرکار علیه رسما میگم :
فرخنده پی!

ایشون هر دفعه که ما رو می بینن حامل یه خبر رقت باری هستن
که حاصل از یه خطای عشقی آزمایشگاهی است.البته
برای اینکه بنده  سکته ی کامل نکنم و همه ی بارقه های امید
رو دل دردمند بنده کور کنند توضیح می فرمایند که :
متاسفانه از دست ما کاری ساخته نیست..و به قول ابولمعانی کار از دست که هیچ از شست هم شده است!

ببینید کی بود گفتم..اجل حقیر به یکی از همین آزمایشها
بسته است..و در واقع هر چشمه ای که گفته بشه از
فضایل ایشون باز هم مثل حلقه ایست در بیابان!
به قول شاعر : مرضیه السجایا..محمودت الخصائل!

من بر آنم که باید از آدمی که دست از زندگی شسته
احتراز کرد..اما زنی که عاشق مرگ باشد
از مردی که عاشق مرگ باشد خطرناک تر است
زیرا مرد  وقتی آرزوی مرگ می کند
دل از دنیا و زن ها و ما فیها! کنده است و احتمالا حتی
توی آن دنیا هم تا مدتی به زن ها روی خوش نشان نمی دهد.
اما زنی که عاشق مرگ است..بالاخره تا حدی نگران هم هست و یه مردی رو می خواد که در رتق و فتق امور مربوطه
کمکش کند و ...

خلاصه....
وقتی فشار آزمایش بالاست..
با زن ها همکار نشید!
و اگر شدید با توقع هرگونه خلاقیت خطرناک احساسی رو
مد نظر داشته باشید!

البته این خانم فقط مصیبت من نیست..خود جناب استاد هم
از دست ایشون ذله هستن. و به قول معروف :
کس نیست که افتاده ی آن زلف دو تا نیست!

تنها زبونی هم که بهش مسلط هستن ترکی استانبولی است و به روایتی دیگر .. انگلیسی شان در حد زغال اخته
است!

البته شما به دلیل تجربه و مهارتی که در مدیریت بحران دارید
به این سمت گماشته شده اید.

دیروز از فیلم نامزدهای محترم یه چند تکه ترکی بلد شدم
مدام توی آزمایشگاه میخونم :

حیدر بابا..دنیا یالان دنیا دی
اوغول دوغان..دردسالان دنیا دی

ببین نابغه!
من و وی بی کامنت بالا رو خوندیم و از انبساط خاطر دچار ترک خوردگی شدید سلول های خاکستری شدیم ..
..
راستی عکسی که وحید برات گذاشته رو ببین!. تنها یک نفر در نماز جمعه ی این هفته قرمز پوشیده بود! :دی
.
:))))))))
لباس صورتی
و مشت های گره کرده
و خاتمی..البته احمدشون! :دی
ما از اون اول دستامون گره کرده آماده بود
منتظر بودیم آقای خاتمی بگه "این دیگه تکبیر داشت" :)))

بزن اون دست قشنگه رو :)))
ببخشید.جایی رو نداشتم برای پست کردن اش...


۱۷۵روز گذشت...اوایل یادت هست چه سخت می گذشت؟یاد هست ۴۰ روز تمام زنگ نزدی؟یادت هست اولین تماس ات را؟صدایم به وضوح می لرزید...
روزها گذشت کاری به سرعت اش ندارم.اما گذشت...
شاید ان روزها را فراموش کرده ای اما تقویم من این ها را زمزمه کرد...هفته های اخیر نزدیک تر است.به یادشان می اوری؟
باز صدایم می لرزید...این بار من بودم و تقویم ام که شمارش معکوس را اغاز کرده بود...چه شوقی داشتم یادت میاید؟
روزهای تقویم را با شوق بیشتری خط می زدم...
اواخر تو نیز از اشتیاق پر بودی.عجب ندانستم چرا...


............................................
امشب تقویم ام را باز کردم.می گفتن شنبه هم دارد تمام میشود...اما تقویم خط نخورده بود.تقوبم می گفت هنوز نیمه های شب چهار شنبه است...زمزمه کرد ...فراموش نکن ظلم ان شب را ...
روزها می گذرند اما تقویم من از زمان جا مانده...
می دانم میایی بی انکه من بفهمم ...اخر من فقط به تقویم ام اعتماد دارم...

خوب اسمتون هم می نوشتین :دی
معلوم بشه اینا به نگارنده ربطی نداره ..
جواد تصمیم دارم از دو شنبه هر موضوعی که پیش اومد
بگم :

آی باتی :دی
کامنت ۱۰ هیچ ربطی به نویسنده محترم وبلاگ ندارد و ایشان از این مسایل کاملا مبرا می باشند.صرفا بعضی اوقات سنگ صبوری می شود و می شنود(اغلب نا خواسته است و در عمل انجام شده قرار می گیرد!)

خوبه؟اخه حاج م٬این وصله ها کی به شما چسبیده؟!
عزیز ترین باشید
یکی را داده ای صد ناز و نعمت

یکی را نان جو افتاده در جوب :دی
بیچاره MB :دی
این دو سه هفته به صورت رویایی همه سیل اتهام به سوی
کلبه حقیر هجوم آورده :دی

نگید این حرفا رو!
عکس بدید جنازه تحویل بگیرید.کی به خودش اجازه داده تهمت بزنه؟
:)
:)))
از دوشنبه هفته پیش هر موضوعی پیش میاد میگم
به جهنم!:)
.
شاعر میگه
مردمک چشم دوست، حلقه دام بلاست :دی
.
نیشخند یادته برا مشایی چی نوشته بودی
الان تعبیر شده:دی
خیلی اهنگ دلنشینیه کلا حال و هوای ادم و عوض می کنه بهتون تبریک میگم  به خاطر این حسن انتخاب .
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8805041582
صفار ادم فرهنگیه برای خودش ارزش قائل نمی خواد مثل  اژه ای بیچاره یک روز مانده به حکم تنفیذ به لجن کشیده بشه و همه خدمات این دورانش نادیده گرفته بشه.کم کم داره پیشگویی هاشمی مبنی بر اینکه ایشون در اینده مانند بنی صدر رفتار می کنن به وقوع می پیونده.به خاطر یک ادم نوپا حکم صریح رهبری رو به تعلیق در میاره.چه قد شریتمداری قشنگ گفته که یکی از مهره های انقلاب مخملین همین مشایی خودمانه البته مشایی ما نه مشایی احمدی نژاد.
نباید در گفتن و نوشتن عجله کرد..اصولگرایی یعنی میدونی یه دستی که بهتر و بیشتر از ما میفهمه و عادل و آگاه و شجاع است روی دست همه است.

نباید جلوتر رفت و نباید عقب ماند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی