Unknown
سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
که ما کشتی در این طوفان به سودای تو می رانیم ..
~ خدا را شکر که محرّم نزدیک است
که بغض هایم انگار دیگر طاقت ندارند..
اشک هایی که دلشان نمی خواهد
بدون نام تو جاری شوند..
و
اگر چه بی قرارم امروز
و دلم سخت بی تاب ..
به دست های تو
امیدوارم ..
~ کاش آدمی اینقدر که دغدغه ی خودش را داشت
نگران دلش بود..
من از تمام زاویه ها
به چشمان تو پناه می برم..
~ به قول خواجه :
معشوق را حیلت بسیار است..
و من با ذره ذره وجودم معتقدم
که در این تلخی ..
محبت تو پنهان است
و به موقع
آشکار می گردد..
و لسوف یعطیک ربک فترضی..
۸۸/۰۹/۲۴
عکسش خیلی دله!