دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ما نه دو دیدیم و نه یک !


پ.ن :
توی مجلس عزاداری بودیم
بهم گفت : تحسین ات می کنم..
ولی برات نگرانم.
منم سن تو بودم اینجوری بودم
اما به اینجا رسیدم که..

بهش گفتم
به خدا منم برای خودم نگرانم
که نکنه یه روز
از این روزها
فاصله بگیرم ..

۸۸/۱۱/۲۶

نظرات (۶)

مواظب باشید بالاتون نسوزه...

(جدی می گم)
۲۶ بهمن ۸۸ ، ۱۲:۳۰ قطره ای از دریا
سلام.

من جای شما بودم می گفتم از کجا معلوم به سن شما برسم . شاید ظرفم زودتر پر بشه ...

ان شاءا... عمر طولانی و باعزتی داشته باشید . اما اون بنده خدا خیلی از این مسئله غافل بوده ... وما هم
« تو کی هستی؟
از جون تنهایی من چی می خوای؟

من دست همه ی دست ها را خوانده ام
...»
۲۷ بهمن ۸۸ ، ۰۶:۳۱ قطره ای از دریا
این جواب به نظر من بود ؟ !!! خب اگه مایل به نظر نیستید ُ نظر وبتون رو ببندید !!!
نه . جواب به شما نبود
بازم سلام
من مگفتم این که چیزی نیست
اگه از دنیا بریم بشیم بهشتی      تو بهشت بازم حسینیه میسازیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی