دل آرام



بایگانی

Unknown

جمعه, ۵ آذر ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

دریای شور انگیز چشمان تو زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست..



انی تارکم فیکم الثقلین :
کتاب الله و عترتی اهل بیتی
پیر جماران (ره) حدیث ثقلین را در اولین جمله ی
وصیت نامه اش آورده است..
و آن را اینگونه توضیح داده است که :
این دو امانت از هم جدا نشدنی اند
و هر بلایی به یکی از آنها برسد به
دیگری هم خواهد رسید..

و تاریخ ثابت کرد که بلایی که مسلمانان (!؟)
بر سر ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)
آوردند همان بلایی بود که بر سر آیات الهی آمد.
و ولایت همانطور مهجور ماند
که آیات قرآن..

و من تازه می فهمم آیه ی شریفه ی قرآن را
که پیامبر در روز قیامت از قوم خود
شکایت می کند که :
(ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا...)

امروز هر کس که بگوید تاریخ مسلمانان
روشن بوده است
یا اسلام را نمی داند و یا تاریخ را..
مسلمانان با امامان خود همان کاری را
کردند که بنی اسرائیل با پیامبرانشان.

و من یتبدّل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل
..

من کنت مولاه فهذا علی مولاه
و علی بن ابی طالب را که دست پروده ی وحی بود
و نگهبان کوثر ..و تفسیر قرآن..
مهجور و مظلوم گذاشتند..
و این داغ ابدی بر دل تاریخ ماند..
و علوم و معارف بی نظیر الهی تا ابد در دل خاک
باقی ماند..

پ.ن ۱ : در منابع اهل تسنن هیچ حدیثی نیست
که پیامبر اکرم (ص) خلیفه ی آنان را به ولایت بعد  از خود
توصیه کرده باشد..
فوقش این است که می گویند چند باری امام جماعت بوده.

پ.ن ۲‌: حدیث غدیر دقیقا به همین شکل مورد قبول اهل
سنت است..
جدا از اهمیت واقعه ی غدیر و غیر معقول بودن تفسیر غیر ولایی
از آن..
سوال این است که چطور پیامبر اکرم (ص) که
این همه دغدغه ی امت خود را داشتند
در مساله ی مهمی مثل جانشینی..
که حیات امت اسلام به آن بسته است
سکوت فرموده باشند..
و اگر چنین باشد -نعوذ بالله- قصور کرده اند!
و رسالت خود را درست انجام نداده اند
و مسبب حوادث بعد از آن شده اند..

و اینجاست که آدمی معنای آن آیه ی شریفه سوره ی مائده
را می فهمد که :
الیوم اکملت لکم دینکم..

پ.ن ۳ : برخی از اهل سنت می گوید :
پیامبر به مشورت توصیه کرده اند..
و تعیین جانشین بعد از خود را به شورای مسلمین
محول کرده اند..

بگذریم که سقیفه هیچ کجایش شبیه مشورت نبود.
و مهمترین اصحاب پیامبر در آن حضور نداشتند.
ولی فرض کن که سقیفه مشورت بود..
خلیفه ی دوم که رسما انتصاب بود..

یعنی حتی همین را هم
رعایت نکرده اند..

اللهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد
..


۸۹/۰۹/۰۵

نظرات (۲۲)

سلام
... وآخر تابع له علی ذلک.
آمین!
خدانگهدار
۰۶ آذر ۸۹ ، ۰۴:۵۴ سید عبد الله موسوی
سلام بر دوست عزیز محمد آقا بازارگان
لطفا شما که اهل دیانت و عقل هستید مساله غدیر و ولایت معصوم را با غیر معصوم قاطی نکنید شما را به مولا قسم میدم به این فاجعه ای امروز به همین دلیل در ایران رخ داده و نتیجه ای جز دین گریزی نداشته دامن نزنید.
یا حق
عزیز ما ، ای وصی امام عشق ! آنان که
معنای «ولایت» را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند ، اما
شما خوب می دانید که سر چشمه این تسلیم و اطاعت و محبت
در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم
و چقدر دلمان می خواست آن که روز به دیدار شما آمدیم ، سر در بغل شما
پنهان کنیم و بگرییم .
ما طلعت آن عنایت ازلی را
در نگاه شما باز یافتیم . لبخند شما شفقت صبح را داشت
و شب انزوای ما را شکست . سر ما و قدمتان ، که
وصی امام عشق هستید
و نایب امام زمان (ع).

منبع : کتاب آغازی بریک پایان
سید شهیدان اهل قلم
سید مرتضی آوینی‎
سلام جناب موسوی.

یه دوستی می گفت..عقل  برای این نیست که
دلیل رو اختراع کنی..بلکه برای اینه که دلیل رو بفهمی.
پس خوب گوش کن روایت من رو از ولایت فقیه :

من شیعه رو اینطوری فهمیدم..
که بعد از پیامبر..مردم به جای بیعت با آنکس که خداوند
امر فرموده بود با کس دیگری بیعت کردند.
به جای محبت بر اهل بیت پیامبر..بدترین رفتار را
با دخترش و حسنین (علیهماسلام ) کردند..
و خداوند مسلمانان را به بدبختی مبتلا کرد.
به بیچاره گی..به خودکشی!
به بنی امیه و بنی عباس ..که از دهانشان خون می چکید
و اینها همان بوزینگانی بودند که پیامبر در رویا دیده بود.
فقلنا لهم کونو قرده خاسئین ..
به خدا قسم که بنی اسرائیل هم همین کار را کردند
آنها پیامبران خود را به نا حق کشتند
اوکلما جاءکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم
ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون..

یعنی هر وقت به سوی شما پیامبری آمد که
با هوای نفس شما نمی خواهد
از اطاعت او سر باز زدید و بعضی را کشتید و
بعضی را دروغ گو پنداشتید.

مسلمانان امامان خود را در غربت تمام
کشتند..
و عذاب الهی نازل شد.
اینکه جامعه ی مسلمانان از نعمت حضور
امام معصوم در بین خود محروم شدند.
و دسترسی به تفسیر قرآن و فهم آن را
از دست دادند.

البته امام زمان (ع) راه را برای ما نشان دادند
که فارجعوا الا روات حدیثنا..

در عصر غیبت به راویان حدیث ما مراجعه کنید.

حالا من دارم فکر میکنم
چه زمان می رسد که مردم دوباره می توانند
ثابت کنند که شایسته ی پذیرش ولایت ایشان هستند؟
مردم باید آزمایش پس بدهند..
فرض کن یه کلاس شلوغ را..
که معلم به خاطر بی انضباطی و شلوغی دانش آموزان
کلاس را موقتا ترک می کند..
چه چیزی باعث میشود که معلم دوباره به کلاس برگردد؟
اینکه دانش آموزان این لیاقت رو از خود نشان دهند.

مثلا مبصری داشته باشند که
آشنا به دستورات معلم باشد..
تا زمانی که معلم نیست از او پیروی کنند
و بهانه جویی بیجا نکنند
تا لیاقت داشتن معلم در آن ها دیده شود.

هیچ راه دیگری هم نیست.
..

من ولایت فقیه را با حدیث و استدلال می فهمم
به لطف خدا.
نمی خواهد--> نمی خواند
الا --> الی
۱۰ آذر ۸۹ ، ۰۰:۰۰ سید عبد الله موسوی
سلام بر جناب بازارگان عزیز دل

اگه می خواهید بحث فقهی راجع به ولایت فقیه بکنید کاملا موافقم در همین مکان یا به صورت ایملی دلایل شما دوست عزیز را بشنوم و دلایل خود را عرض کنم.

ولی یک نکته مهم اینه که آن دسته از اختیاراتی که ما برای امام قائل هستیم را نباید مستقل از فرض عصمت ایشان دانست چرا که اگر ایشان را معصوم ندانیم دیگر هیچ حجتی برای عمل در زمانی که مخالف حرف ایشان تشخیص ما باشد وجود نخواهد داشت. حال چگونه چنین چیزی را به غیر معصوم تفویض می فرمایید؟؟ حتی آن دسته از اهل سنت که قائل به عصمت کلی پیامبر اکرم نیستند برای آن حضرت عصمت در ابلاغ را قائل هستند چرا که اگر این را منکر شوند دیگر هیچ کلامی از پیامبر در مورد قرآن را نمیتوان بر آن اعتماد کرد.

نکته مهم اینه وقتی به روایت فارجعوا فیها الی روات حدیثنا ... اشاره می فرمایید چند نکته مهم را قبل آن تدقیق فرمایید:
1- سند حدیث
2- دلالت
3- شمول
4- مصداق

عزیز دل من این مبصر گرامی مورد نظر شما مگر با استناد به یک مجموعه روایت میتواند ادعا کند در همه مسائل صاحب نظر است و آشنا به نظر مولاست. مگر کلا روایات ما چند درصد از مسائل حکومت داری را می پوشاند که می فرمایید مبصر آشنا به  علم امام است؟؟؟ مگر ائمه معصومین علیهم السلام چقدر مهلت پیدا کردند حکومت کنند که سیره و یا قولی در این باب داشته باشند؟

همه این مباحث از آن جهت گفتم که این مقوله ولایت فقیه چیزی نیست به این راحتی بتوان آن را اثبات کرد وگرنه میان خود فقها این مقدار دعوا بر سر مبانی آن نبود!! علاوه بر آن به سمع و نظرتان برسانم که تعداد مخالفین نظریه رایج امروز از موافقین آن بیشتر است!!!

و السلام
سلام
چند سوال خدمت آقای موسوی داشتم:
منظور از هیچ حجتی در "هیچ حجتی برای عمل در زمانی که مخالف حرف ایشان تشخیص ما باشد وجود نخواهد داشت" چیست؟ منظور از تشخیص چطور؟

فرض کنید، یک مریض که تاحدی تماشاگر برنامه های پزشکی تلویزیون است، موقع بیماری به پزشکی که با تحقیق یا بدون تحقیق انتخاب کرده، مراجعه میکند، در حالت عادی حتی اگر رو به موت هم باشد، به نسخه ی پزشک عمل میکند، حتی اگر مخالف نظر اولیه ی خودش با توجه به شناختی که از پزشکی دارد، باشد! وهم برای این کار خود حجت عقلی دارد و هم به نظرم شرعی برای حفظ جان! در حالیکه هم او میداند علم پزشک کامل نیست و هم عصمت ندارد! مشابه این مثال بسیار است! مانند اطاعت از فرمانده منصوب پیامبر در جنگ درحالیکه او هم نه معصوم است نه عالم کامل!!
لطفا در این مثالها مناقشه نکنید!

در مورد خبر بیشتر بودن مخالفین نظریه رایج از موافقین آن با سه علامت تعجب!
اولا باید به سبک خودتان به سمع و نظرخودتان هم برسانم، همین الان تعداد مخالفین پیامبر اکرم از تعداد موافقینش در میان نفوس زمین بیشتر است! هم میان مردم عادی و هم میان مدعیان تفکر در دنیا! به همین شکل مخالفین تشیع در مقابل موافقین آن. که چی؟!
ثانیا منبع این خبر از چیست؟

و یک سوال دیگر، چه چیز ائمه را مانع میشود زمانیکه حاکم نیستند در مورد مسائل و مبانی حکومت داری سخن گویند؟!

و بعد از آن یک سوال دیگر: فرض کنید تا حدی به این مسئله پرداخته اند! و این حد حتما از نظرشان کافی بوده است! خب تکلیف ما شیعیان چیست؟! چیزی جز عمل به وظایف و تکالیفی که ائمه برایمان معلوم کرده اند؟! حتی اگر به نظرمان (که در مقابل علم ائمه جاهل محسوب میشویم!) زیاد به نظر نرسد؟!
و السلام علی من اتبع الهدی.
سلام

شما مقام عصمت رو برای دواود نبی قایل هستید؟
که امام زمان (روحی له الفداء) در هنگام سلام به ایشان
می فرمایند :
السلام علی داود الذی تاب الله من خطیئته
سلام بر داوود که خداوند بعد از اشتباهش او را بخشید.
یا برای حضرت یونس (ع)..

چطور مردم باید به فرموده ی قرآن از حاکمتی اطاعت
می کردند که معصوم نبوده؟

هر چند ما به ولایت معصومین معتقدیم
دلیلی برای معصومیت در حاکمیت نمی بینیم.
..
هیچ کس نمی تواند ادعا کند مبصر معلم می شود
اما این نفی حضور مبصر و و وظیفه اش نمی شود.

یه سوالی..
اصلا مگر در زمان رسول اکرم (روحی له الفداء) همه ی
مسوولین یا فرماندهان معصوم بودند؟
پس چرا سربازان به دستور رسول اکرم می بایست
از آنها اطاعت می کردند؟
یه چیز دیگه اینکه :
من نمی دونم مراجع به چه کسانی میگید..
اما مراجع عظامی که ما میشناسیم
اکثریت قریب به اتفاقشون ولایت فقیه رو قبول دارند.

همه ی اینها به کنار..
برداشت ما از اسلام.
برداشت امام خمینی است.
اگر همه ی مراجع هم مخالف بودند..
حرف امام خمینی برای من کافی بود..
۱۳ آذر ۸۹ ، ۰۰:۰۲ سید عبد الله موسوی
بسمه تعالی

سلام بر دوست ناشناس (ح ب) و جناب محمد آقا بازارگان

بنده به تفکیک به ابهامات هر کدام از دوستان پاسخ خواهم داد:

1- منظور از جمله "هیچ حجتی برای عمل در زمانی که مخالف حرف ایشان تشخیص ما باشد وجود نخواهد داشت" چنین است که در مبانی دینی اصل پایه ای تمام امور بر ان استوار است علم است وقتی من میدونم که فلان شخص در موردی اشتباه میکند هیچ دلیلی مینی بر اطاعت ندارم که هیچ اصولا اطاعت درست نیست.

2- اطاعت از حرف پزشک هم در جمیع امور لازم نیست اگر پزشک بگوید روزه نگیر در صوریتکه فرد بداند روزه گرفتن ضرر دارد نباید روزه بگیرد ولی اگر نظر فرد با پزشک مخالف باشد باید روزه بگیرد (به توضیح المسائل مراجعه نمایید)

3- در مورد مسائل جنگی و فرماندهان پیامبر چند نکته توجه فرمایید:
اولا: این یک انتصاب در جنگ تنهاست نه در جمیع شئونی که امروز برای ولایت فقیه بیان میشود. پیامبر تنها امیر المومنین را درچمیع شئون واجب الاظاعه کردند نه فرد خاصی دیگر. کسی نمی گوید که فقیه در هیچ شانی ولایت ندارد، بلکه در مورد مسائل قضا جزء مسائل مسلم شیعه است که باید قضاوت توسز فقیه انجام شود و هیچ فقیهی در آن تردید نکرده است.
ثانیا بنا به گفته برخی وقتی پیامبر فرد خاصی را مشخص میکند این مساله قابل تعمیم به بقیه نخواهد بود این حکم برای همان فرد است نه برای بقیه مردم.

4-  مقایسه بیشتر بودن مراجعی که با نظریه رایج مخالفت دارند را با بیشتر بودن غیر شیعه و یا غیر مسلمان بسیار غلط است چرا که این مساله را باید به بیشتر بودن اختلاف نظر متخصصین یک امر تشبیه نمود مثلا در همان پزشکی تعداد بیشتری از پزشکان نظر خاصی را دارند و کمتر از آنها نظر مخالف. بله این فرمایش درست است که بیشتر و یا کمتر بودن دال بر صحت و یا سقم لزوما نخواهد بود. (فافهم) منبع خبر هم اگر خودتان اهل تحقیق باشید با مراجعه به آراء آقایان مشاهده خواهید نمود.

5- اولا به قول معروف ادل الدلیل علی شی ء وقوعه مهمترین دلیل بر وجود چیزی وقوع آن است. شما به عنوان محقق در متن روایات جستجو فرمایید این نکته که مسائل حکومت داری بسیار کم بیان شده است را در خواهید یافت. ثانیا شاید مهمترین دلیل هم برای کم بودن آن بحث تقیه امام علیه السلام باشد. وقتی امام برای پاسخ مسائل شرعی حیض و نفاس با مشکل مواجه است به نظرشما آیا میتواند بحث حکومت داری مطرح نماید. (الله اعلم)
6- آنچه که ائمه در بیانات خویش بدان پرداخته اند مشخص و واضح است. بحثی که در این مقال بدان رو کردیم جمیع شئون ولایت ائمه اطهار است که ما معتقد هستیم از نظر روایی چیزی در اثبات آن برای فقیه نداریم و از منظر عقلی هم مساله ای مردود است وگرنه در موارد جزئیه بحثی نیست.
7- در مورد حضرات داوود و یونس علیهما السلام چند نکته توجه فرمایید:
اولا دعای منسوب به حضرت صاحب عجل الله فرجه و ارواحنا له الفداء در ارجاع به آیه شریفه 24 از سوره مبارکه ص است. لطفا بدان مراجعه فرمایید. در این آیات اشتباه حضرتش در مورد قضاوت نابجا را بیان می فرماید در ایات بعد خدا می فرماید ما او رابخشیدیم و بعدا می فرماید ما او را در زمین خلیفه کردیم و ... به نظر می رسد زمانی که چنین اشتباهی را مرتکب شده بود خلیه الهی نبوده است.
ثانیا در مورد حضرت یونس علیه السلام در آیه کریمه 48 از سوره مبارکه قلم به پیامبر می فرماید مانند صاحب حوت نباش. بله به خظر قرآن حضرت یونس دچار اشتباه شدو باید سرزنش می شد (صافات 142).
ثالثا ما هیچ دلیل موجهی نداریم که همه پیامبران الهی بر ما ولایت دارند و یا حتی بر مردم زمان خویش ولایتی از جنس ولایت نبی اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام بر ما دارند. لذا به همین دلیل است که در ذیل آیه شریفه انعام/90 می فرماید به هدایت ایشان اقتدا کن و نمیفرماید به خودشان.

8- مبصر مورد نظر هم در جمیع اختیارات معلم کلاس صاحب نظر نخواهد بود.

9- مجددا تاکید میکنم بحث این نیست که فقیه هیچ مورد اختیاری ندارد بلکه بحث بر این است تمام مواردی که امام معصوم صاحب اختیار است و ولایت دارد، برای فقیه چنین ولایتی اثبات نمی شود.

10- بنا به فرموده حضرت عالی که میخواهید بحث را از روی روایات مسلم و استدلال ادامه دهید بنده هم مشتاقانه به بحث پرداختم اگر از اول فرموده بودید چون من در احکام مقلد فرد خاصی هستم به گفته ایشان عمل می کنم که دیگر جای بحث نیست ولی اگر کسی از دیگری که در این زمینه نظر مخالفی داشت تقلید نمود را سرزنش نفرمایید.

11- باز هم اگر فرمایشی داشته باشید مشتاقانه پاسخگو خواهم بود.

وَاللَّهُ یدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ(یونس/25)
و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می‌کند؛ و هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌نماید.

والسلام

سلام. از هر دو عزیز که این مطالب رو می نویسند ممنونم.

جناب موسوی . دو نکته :

1- اگر بنا به فرمایش و تفسیر شما حضرت داوود
قبل از خطایش در داوری پیامبر نبوده...چطور جرات
می کرده بین مردم داوری کنه؟!!
در واقع شما حرفی میزنید که حرفتون رو نقض میکنه.

2- در زمینه ی تعداد مراجع...به حرف خودتون رجوع کنید.
"علاوه بر آن به سمع و نظرتان برسانم که تعداد مخالفین نظریه رایج امروز از موافقین آن بیشتر است!!!""

و گر نه من هم چندان به تعداد دل خوش نیستم.
مگر نبود زمانی که امام خمینی قیام کرد.
برخی مراجع هنوز برای فرح انگشتر می فرستادند؟
اتفاقا  امام خمینی تنها بود آن زمان ..

3- شما از کجا این شوون مرجعیت رو تعریف کرده اید؟
که میتواند قضاوت کند ولی نمی تواند حکومت کند؟
از کجا ؟؟!
یعنی طبق فرمایش شما..در زمان غیبت هر
فاسد و غاصبی حق تشکیل حکومت دارد..الا شیعه؟!
یعنی من اینو باید قبول کنم؟!!
۱۴ آذر ۸۹ ، ۰۳:۱۶ ُسید عبدالله موسوی
بسمه تعالی

با سلام خدمت دوستان گرامی: عزیز ناشناس ( که ما را از دانستن نام مبارکشان محروم نمودند البته به زعم بنده ابتدای نام و فامیل ایشان ح ب بوده والله عالم) و جناب بازارگان

اول اینکه دو کامنت اخیر بعد از نظر بنده از دوست ناشناسمون قابل رویت نبود که بنده بدان پاسخ دهم از جناب بازارگان تقاضا دارم بررسی نمایند که نظرات این عزیز قابل دسترسی باشد.

دوم: من بارها بیان نمودم که مساله قضاوت از جمله مواردی است که در حیطه کاری فقیه قرار داده شده است برای اثبات این موضوع به احادیث ذیل باب قضا از کتاب وسائل الشیعه مراجعه فرمایید اما بنده به یکی از این احادیث اشاره خواهم نمود:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع إِیَّاکُمْ أَنْ یُحَاکِمَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضَایَانَا فَاجْعَلُوهُ‏ بَیْنَکُمْ فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِیاً فَتَحَاکَمُوا إِلَیْهِ (وسائل الشیعه/ باب 1از ابواب صفات قاضی حدیث 5) یعنی امام صادق علیه السلام فرمود برحذر باشید که از اینکه میان برخی از شما اهل جور حکم کنند پس نظاره کنید به کسی از خودتان که از قضایای ما چیزی بداند و او را حکم کننده بین خودتان قرار دهید پس من او را قاضی بین شما قرار دادم پس برای حکم به او مراجعه فرمایید.
این نمونه ای از احادیث باب قضا است چند نکته در این باب به سمع و نظرتان می رسانم:
اولا ظاهرا در باب قضا نیازی به عصمت نیست چرا که در این باب بر اساس براهین و قسم ها حکم صادر خواهد شد. حدیث ذیل به چند ابهام که در این بحث ها موجود بود پاسخ خواهد داد:
وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ دَاوُدَ النَّبِیَّ ص قَالَ یَا رَبِّ إِنِّی أَقْضِی بَیْنَ خَلْقِکَ بِمَا لَعَلِّی لَا أَقْضِی فِیهِ بِحَقِیقَةِ عِلْمِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا دَاوُدُ اقْضِ بَیْنَهُمْ بِالْأَیْمَانِ وَ الْبَیِّنَاتِ وَ کِلْهُمْ إِلَیَّ فِیمَا غَابَ عَنْکَ فَأَقْضِیَ بَیْنَهُمْ فِیهِ فِی الْآخِرَة  ... (مستدرک‏الوسائل ج : 17 ص : 362) یعنی حضرت علی علیه السلام فرمود که حضرت داوود علیه السلام به خدا عرض کرد خدایا من بین مردم که به آنچه نزد خودم است حکم خواهم نمود نه به آن حقیقتی که در نزد علم تو است پس خدا به او فرمود ای داوود در میان مردم به قسمها و دلایل روشن حکم کن و انها را به من واگذار در آنچه که از تو مخفی است پس من در قیامت بین آنها قضاوت می کنم. ...
در حدیث دیگر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همین مضمون به قسمها و دلایل روشن اشاره شده است. توجه کنید در مساله ای مانند قضا باید بر این اساس حکم شود نه به کمک عالم غیب که نبی اکرم و ائمه سلام الله علیهم از آن مطلع هستند. مساله که دوست ناشناس مان بدان اشاره نمود در مورد قاضی ای که میان حضرت امیر و مرد غیر مسلمان حکم کرد و در نهایت به نفع آن مرد حکم نمود هر چند میدانست که حضرت امیر سلام الله علیه صادق بوده و حق مطلق است نیز به این مورد بر می گردد. بر اساس دلایل روشن ظاهری حق به آن مرد داده می شد. ولی علم به معصومیت علی علیه السلام و سایر مسائل به جای خویش محفوظ است.
تنها مساله ای از احادیث باب قضا باید بدان توجه نمود بحث فقاهت است که ظاهرا باید قاضی فقیه باشد و حتی در برخی از مسائل بحث اعلمیت و افقهیت هم مطرح شده است.
به همین دلیل قضاوت حضرت داوود میتواند در زمانی باشد که پیامبر نبوده و اشتباه حضرت هم که در آیه شریفه سوره ص بدان اشاره نمودم هم بدین دلیل بود که حضرت حکم خویش را بر اساس دلایل متفن نداد بلکه بر اساس شکایت یک نفر بدون شنیدن صحبت نفر متهم حکم صادر نمود. والله عالم.

سوم: مجددا عرض میکنم بنده به عنوان یک نفر بنا به فرمایش قرآن حرفها را باید بشنوم و از احسن تبعیت کنم اگر اهل تحقیق باشم. من در کتب آقایان نکاه کردم و این مطالب را خوندم حالا کاری به مسائل جانبی آن ندارم که کی انگشتر داده و کی گرفته. اینجا بحث علمی مطرحه نه بحث دیگر. ما نیومدیم بدیم کی خوبه و می بد!! کی جهنمی و کی بهشتی!! کی یارانش کمتره و کی بیشتر!! و کی زور داره و کی بی زور!!! و کی قدرت رسانه و چوب و چماق داره و کی ... اون بحث در جای دیگر باید مطرح گردد. بر اساس جستجوی من با مراجعه به نظرات آقایان فقها به این نتیجه رسیدم که تعداد مخالفین نظر رایج بیشتر از موافقین است. منبع خبر هم جستجوی های خودم است شما هم تحقیق نمایید وبه نظرات مراجعه نمایید و وقتی به نتیجه ای رسیدید اگر مخالف نظر من بود با هم بحث نماییم ان شاء الله.

چهارم: بحث ما در این مقال حوزه اخیارات و یا همان ولایت فقیه بود. ما گفتیم که در نظریه رایج، کلیه اختیارات امام معصوم علیه السلام برای فقیه در نظر گرفته شده است. یکی از این مسائل حکومت است. نظر ما این است که باب حکومت جزء مسائل اثبات شده دینی نیست. حال اگر فقیهی خواست بر مردم حکومت کند خوب بکند. بحث این است که آیا این حکومت را می شود منتسب به دین نمود و هر گونه مخالفت با نظر فقیه را حرام شمرد و خلاصه برخوردی که با حکومت معصوم داریم را باید با حمومت فقیه هم داشته باشیم یا نه؟ وگرنه حالا یک نفر باید حکومت کند میخواهد فقیه باشد یا پزشک و یا حقوق دان و هر کس دیگر. مساله این است که حاکم چه فقیه باشد و چه پزشک و یا اگر حتی بازیگر سینما باشد، هیچ الزامی از منظر شارع مقدس در تبعیت از فرامین او نیست وفتی خارج از آن چیزی باشد که در دین بیان شده است. بله وقتی فقیه جامع الشرائط اعلم و عادل (و به قولی اعدل) حاکم بود و بین مردم قضاوت کرد در این مساله نظرش نافذ است اما نظر بازیگر سینما و پزشک نافذ نیست در باقی مسائل مانند انتخابات و سایر مسائلی دیگر که در کشور مشاهده میشوند فقیه با دیگران برابر است. در صورتیکه فرد مکلف خودش احساس کند نظر فقیه یا حاکم درست است و باید عمل کند و صرف بیان فقیه وجوب نمی آورد یعنی لب کلام اینکه بر روی کلام فقیه میتوان اجتهاد کرد و در صورتیکه نظرش مخالف اجتهاد فردی باشد تبعیت ندارد ولی روی کلام امام علیه السلام اجتهاد جائز نیست در مورد اجتهاد در مقابل اجتهاد است که جایز در مورد دوم اجتهاد در مقابل نص است که حرام است. این مساله برای شمایی که در بلاد غیر مسلمان مانند امریکا نیز ساکن هستید نیز جاری و ساری است. امیدوارم جواب سوال آخر آقای بازارگان توانسته باشم به طور کامل داده باشم.

وَ فِی الْخِصَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ احْذَرُوا عَلَى دِینِکُمْ ثَلَاثَةً رَجُلًا قَرَأَ الْقُرْآنَ حَتَّى إِذَا رَأَیْتَ عَلَیْهِ بَهْجَتَهُ اخْتَرَطَ سَیْفَهُ عَلَى جَارِهِ وَ رَمَاهُ بِالشِّرْکِ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَیُّهُمَا أَوْلَى بِالشِّرْکِ قَالَ الرَّامِی وَ رَجُلًا اسْتَخَفَّتْهُ الْأَکَاذِیبُ کُلَّمَا أَحْدَثَ أُحْدُوثَةَ کَذِبٍ مَدَّهَا بِأَطْوَلَ مِنْهَا وَ رَجُلًا آتَاهُ اللَّهُ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُ مَعْصِیَةُ اللَّهِ وَ کَذَبَ لِأَنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْمَخْلُوقُ حُبُّهُ لِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَلَا طَاعَةَ فِی مَعْصِیَتِهِ وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ ص لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ
سلیم ابن قیس گوید از امیرالمومنین علیه السلام شنیدم که فرمود: "بر حذر باشید بر  دینتان از سه دسته از مردمان:
آنکه قرآن بخواند و تا جایی که دیده میشود شوق و بهجتی از خود نشان می دهد ولی شمشیر خود را بر همسایه میکشد و به او نسبت شرک می دهد." عرض کردم یا امیرالمومنین کدام یک به شرک نزدیکترند؟ فرمود: "نسبت دهنده شرک به دیگری.
دیگر مردی که اکاذیب او را خوار کرده هرگاه اخبار دروغی برای او گفته شود آن اخبار دروغ را بزرگتر مینماید و بازگو مینماید  
دیگری مردی است که خدا به او سلطنتی عطا کند پس او گمان کند که اطاعتش همان اطاعت از خداست و معصیتش معصیت خداست و او دروغ می گوید چرا که هیچ اطاعتی از مخلوق در برابر معصیت خالق نیست. و سزاوار نیست که در مجبت داشتن به مخلوق معصیت خدا باشد و اطاعتی از کسی که معصیت خدا می کند، نیست. تنها اطاعت از آن خدا و رسولش و صاحبان امر است و همانا خدا امر به اطاعت رسول (صلی الله علیه و آله) کرده است چرا که او پاک معصوم است و به معصیت فرمان نمی دهد و همانا امر به اطاعت از اولی الامر شده است چرا که آنها (سلام الله علیهم) پاکان معصوم هستند و به معصیت فرمان نمی دهند.

وسائل الشیعه/ج27/ باب 10 از ابواب صفات القاضی- حدیث 17


و السلام


بسی لذت بردیم از فرمایشات متین جناب موسوی. خداوند نگهدارشان باشد.
سلام
عرضی داشتم در مورد بند چهارم فرمایشات اقای موسوی:
"بحث ما در این مقال حوزه اخیارات و یا همان ولایت فقیه بود. ما گفتیم که در نظریه رایج، کلیه اختیارات امام معصوم علیه السلام برای فقیه در نظر گرفته شده است. یکی از این مسائل حکومت است. نظر ما این است که باب حکومت جزء مسائل اثبات شده دینی نیست. حال اگر فقیهی خواست بر مردم حکومت کند خوب بکند. بحث این است که آیا این حکومت را می شود منتسب به دین نمود و هر گونه مخالفت با نظر فقیه را حرام شمرد و خلاصه برخوردی که با حکومت معصوم داریم را باید با حمومت فقیه هم داشته باشیم ..."

1. اولا همه ی ما و شما می دانیم (همه ی مایی که مسلمان و شیعه ایم ظاهرا) حکومت از آن خداست....
خدایی که همه هستی و جهان و از جمله انسان را آفریده و
« مالک حقیقی » همه چیز است :
« لله مافی السموات و ما فی الارض »
همه آن چه که در آسمان ها و زمین است از آن خداست .
پس صاحب اصلی حکومت ما خداست ولی هر انسان عاقلی نمی گوید که خدا خود مستقیما بیاید بر ما حکومت نماید بلکه کسانی را از نوع خودمان و  از جنس بشر سرپرست ما قرار می دهد که از آن ها پیروی کنیم در زمان پیامبر و ائمه ی معصومین(ع) آنها حق ولایت و سرپرستی را بر ما داشتند و دارند ولی تکلیف ما که امام معصوم بین ما هست ولی ظاهر نیست چیست؟
یعنی باید حالا دستورات اسلامی را تعطیل کنیم در حکومت تا خود صاحب الزمان (عج) بیاید ..خیر .بلکه وظیفه مان اینه که :
ولایت کسی را بپذیریم که بیشترین شباهت به حکومت معصوم(ع) داشته باشد  هیچ کدوم از ما به هیچ وقت پزشک یا مهندس را شایسته ی صاحب امر و در راس حکومت قرار گرفتن نمی دانیم بلکه کسی که فرمانش به فرمان خدا نزدیکتر و پیروی از حکمش پیروی از خدا باشد می دانیم..
خود خدا فرموده:
"یا أََیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولى الأَمْرِ مِنْکُم"
کسی که اسلام شناس باشد و عمری در راه اسلام تلاش و تفحص و تجسس نموده و هوشیار و اگاه بر زمان خود باشد و در زمان ما که معصوممان ظاهر نیست این امر به عهده ولی فقیه هست کسی که عمری در راه اسلام تلاش و تفحص کرده است..و اجرای دستور ایشان بر همه ی ما لازم است.
اگر این طور نبود و حکومت دینی نبود هیچ وقت پیامبر در روز غدیر خم نمی فرمودند هرکس من مولای اویم پس علی مولای اوست ..مولا یعنی چه؟
یعنی دوستی و حب فقط.؟..نه ...یعنی در تمام اموری که  از من پیروی می کردید حالا از علی پیروی کنید ..در تمام امور چه اجتماعی چه فردی...
اسلام دین منفرد و فردی نیست اسلام دینی است که هم به فرد هم به اجتماع  پرداخته و می پردازد ...
شمایی که اجرای دستور ولی فقیه را به این دلیل چون معصوم نیست واجب نمیدانید،از کجا معلوم که نظر خودتان نظر واقعی اسلام باشد؟
شما بیشتر از فقیه در مورد اسلام تحقیق و تفحص نمودید؟
چقدر از عمرتان را صرف این کار کردید؟
چقدر به نظر خودتان اطمینان دارید ؟
آیا حاضرید در آن دنیا از نظری که دارید دفاع کنید؟
به همه ی این سولات را نه به من بلکه به خودتان پاسخ دهید چقدر ما فکرمان دور از هوا و هوس هست؟
البته شاید شما مجتهد باشیم من نمیدانیم و قصد جسارت هم ندارم فقط نظرم را می گویم و دفاع می کنم از عقیده ای که دارم.
به نظرم مقایسه پزشک و اجرای دستور پزشک به هیچ عنوان با مقایسه  ولی فقیه و اجرای دستور فقیه درست نیست...
چی رو با چی مقایسه می کنید؟
در ثانی وقتی ما دیگر از ولی فقیه زمانمان پیروی نمی کنیم که اشکارا گناه چه از نوع صغیره چه کبیره از او دیده باشیم
ولی فقیه مظلوم ما چه گناهی انجام داده که ولایت رو از او ساقط بدانیم واز او پیروی نکنیم ..در ثانی ما مگر چه کاره ایم در مورد کسی که عمرش را در راه اسلام صرف کرده نظر اسلامی بدهیم بلکه این کار به عهده ی خبرگان ما هست.
خبرگان سید علی خامنه ای را به عنوان ولی فقیه تعیین کردند و هرگاه از خط اسلام خارج شد باز به عهده ی خود خبرگان هست که بگویند دستورات او را اجرا نکنید
به عهده من و شما نیست.


والسلام.
۲۰ آذر ۸۹ ، ۰۰:۳۵ سید عبد الله موسوی
بسمه تعالی
سلام به همه دوستان محترم
عزیز گرامی جناب BH
همانگونه حضرت عالی سابقه بحث را پیگیری نمودید بحث پیرامون این مطلب بود که آیا تمام اختیارات امام معصوم علیه السلام در زمان غیبت به فقیه واگذار شده یا نه؟ بیا شد که آنچه از ظاهر احادیث معتبره به نظر می رسد این است که جز در مواردی کلیه اختیارات معصوم به فقیه موکول نشده است. از جمله این موارد بحث قضاوت بود که به آن پرداخته شد.
خلاصه کلام اینکه از راه روایات هم نمی توان به طور متقن نظریه رایج را پذیرفت. مرحوم آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خودشان به این بحث پرداخته اند و انصافا به طور عالمانه سعی در اثبات این نظریه دارند اما می توان در آراء ایشان بحث کرد و به اصطلاح طلبگی ان قلت اورد و اثبات را خدشه دار نمود. میتوانید به این کتاب مراجعه فرمایید.
نتیجه اینکه وقتی از راه نصوص معتبره دین نتوانستیم نظریه رایج را اثبات نماییم الزاما باید سراغ مسائل عقلی برویم. در این بخش هم گفتیم که اختیاراتی که خدا به امام موکول نموده است و ما آنها را قبول داریم همه بعد از پذیرش عصمت آن ولی الله قرار دارد. ما گفتیم چون فقیه معصوم نیست تفویض کلیه اختیارات امام علیه السلام به ایشان امری نا مطلوب است.
فرمایش حضرت عالی که فرمودید حکومت از آن خداست کاملا صحیح است و آیه کریمه کاملا مقبول است. اما آیه شریفه
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا(النساء/59)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
هم کمکی به اثبات نخواهد نمود. اگر در تفسیر این کریمه به احادیث وارده و تفاسیر شیعه من جمله تفسیر شریف المیزان مراجعه فرمایید متوجه می شوید که اولی الامر منظور آیه امام معصوم است نه فقیه. البته برخی از اهل تسنن معنای این واژه را حاکم در نظر گرفته اند حال عادل و یا فاسق باشد. البته نظر اهل تسنن مورد بحث نیست. مرحوم منتظری هم در کتاب خودشان برای اثبات نظریه رایج به این آیه استناد نمی کنند و بهتر است بگویم علمای شیعه چنین استنادی را نمیکنند.
ما گفتیم که اطاعت از فقیه در مسائلی مثل حکومت از منظر دینی واجب به نظر نمی رسد و اثبات شده نیست. البته عرض کنم که دست ما در اثبات نظریه موجود از ادله شرعی خالی است. در روز قیامت هم چیزی جز این ار ما نخواهند خواست که خداوند متعال که خبیر و آگاه است وقتی چیزی را بیان ننموده است قبیح است به خاطر آن کسی را محاکمه نماید چرا که یکی از مباحث بسیار مهم در دین که مبنای بسیاری از احکام است قاعده ای بنام قبح عقاب بلا بیان  است. یعنی وقتی بیانی از چیزی نشده است بر حکیم و عاقل قبیح است به خاطر اشتباه فردی در این زمینه کسی را محاکمه و عقاب نماید. والله عالم.
نکته مهم اینکه باید مواظب بود و راه افراط را نپیمود و چیزی را به اشتباه به خداوند باری تعالی نسبت نداد.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِی إِلَی وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکَةُ بَاسِطُو أَیدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیرَ الْحَقِّ وَکُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ(الأنعام/93)
چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد، یا بگوید: «بر من، وحی فرستاده شده»، در حالی که به او وحی نشده است، و کسی که بگوید: «من نیز همانند آنچه خدا نازل کرده است، نازل می‌کنم»؟! و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته‌اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می‌گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبر ورزیدید، مجازات خوارکننده‌ای خواهید دید»! (به حال آنها تأسف خواهی خورد)
وقتی بحث عقلی پیرامون حکومت مطرح می شود به ین نتیجه میرسیم که شاید بهتر باشد از میان کسانی که در حکومت کردن خبره هستند و صالح و عادل و شیعه باشند مردم یک نفر را به عنوان وکیل نه ولی بر خود انتخاب کنند. چرا که ولایت چیزی نیست که مردم خودشان انتخاب کنند و وفقط از جانب خداوند متعال و نه هیچ کس دیگر تعیین می شود.

نکته پایانی شما در حدیثی پاسخ داده شده است:

أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الطَّبْرِسِیُّ فِی الْإِحْتِجَاجِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَى:
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ هَذِهِ لِقَوْمٍ مِنَ الْیَهُودِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع إِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیَهُودِ إِلَّا کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَ ع بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عَوَامِّ الْیَهُودِ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَیْثُ الِاسْتِوَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا فَإِنَّ عَوَامَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ الصِّرَاحِ وَ أَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَا وَ تَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ وَ اضْطُرُّوا بِقُلُوبِهِمْ إِلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى الْوَسَائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ وَ کَذَلِکَ عَوَامُّنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ عُلَمَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیَّةَ الشَّدِیدَةَ وَ التَّکَالُبَ عَلَى الدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا فَمَنْ قَلَّدَ مِثْلَ هَؤُلَاءِ فَهُوَ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ عُلَمَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً وَ لَا کَرَامَةَ وَ إِنَّمَا کَثُرَ التَّخْلِیطُ فِیمَا یُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لِذَلِکَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ یَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ یَضَعُونَ الْأَشْیَاءَ عَلَى غَیْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ الْکَذِبَ عَلَیْنَا الْحَدِیثَ

از امام عسکری سلام الله علیه نقل شده است : در ذیل آیه "وای بر آن کسانی که کتاب را با دست می نویسند و میگویند این از جانب خداست" (بقره 79) فرمود منظور از این آیه قوم یهود هستند و در ادامه فرمود: مردى به امام صادق (علیه السلام ) عرض کرد: با اینکه عوام یهود اطلاعى از کتاب آسمانى خود جز از طریق علمایشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقلید از علماء و پذیرش از آنان مذمت مى کند ؟! (اشاره به آیات مورد بحث است ) آیا عوام یهود با عوام ما که از علماى خود تقلید مى کنند تفاوت دارند؟ امام فرمود: بین عوام ما و عوام یهود از یک جهت فرق و از یک جهت مساوات است ، از آن جهت که مساوى هستند خداوند عوام ما را نیز مذمت کرده همانگونه که عوام یهود را نکوهش فرموده. اما از آن جهت که با هم تفاوت دارند این است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، مى دانستند آنها صریحا دروغ مى گویند، حرام و رشوه مى خورند و احکام خدا را تغییر مى دهند، آنها با فطرت خود این حقیقت را دریافته بودند که چنین اشخاصى فاسقند و جایز نیست سخنان آنها را درباره خدا و احکام او بپذیرند، و سزاوار نیست شهادت آنها را درباره پیامبران قبول کنند، به این دلیل خداوند آنها را نکوهش کرده است (ولى عوام ما پیرو چنین علمائى نیستند). و اگر عوام ما از علماى خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند هر کس از آنها پیروى کند مثل یهود است که خداوند آنان را به خاطر پیروى از علماى فاسق نکوهش کرده است ، اما دانشمندانى که پاکى روح خود را حفظ کنند، و دین خود را نگهدارند مخالف هوى و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش باشند عوام مى توانند از آنها پیروى کنند و آن نیست جز در برخی از علمای شیعه نه در همه آنها. پس هر که از علمای شیعه مرتکب فواحش و امور قبیح شد چون مرتکبین به آنها از علمای عامه است پس از آنها هیچ چیزی از ما که آنها نقل کنند نپذیرید. و نه هیچ چیز با ارزشی را از انها نپذیرید. همانا زمانه مطالب و بیانات و احکام ما را دستخوش تشویش و اضطراب و تدلیس و مزج صحیح با سقیم گردانیده است؛ گروهی از فساق بواسطه جهالت و نادانی از موقعیت و منزلت و جایگاه ما مطالب را از ما فرا می‌گیرند و طبق سلیقه و به دلخواه خود آنها را تحریف می نمایند، و اشیاء را در غیر موضع و جایگاه خود می‌نشانند. گروهی دیگر در عین آگاهی و معرفت به ما متعمداً و عنادا بر ما دروغ می‌بندند.
وسائل الشیعه ج 27/ باب 10 از ابواب صفات قاضی/حدیث 20

پس بر مردم است که همیشه با چشمی بینا و روشن همه مسائل را مد نظر قرار دهند. و نگویند بر عهده ما چیزی نیست.
کلکم راع و کلکم مسئول
سلام
ممنون از فرمایشات جناب موسوی
ولی چند مطلب به ذهنم رسید بگویم:
1. من این طور برداشت کردم از این بخش از کامنتتان
(فرمایش امام حسن عسکری(ع ) )که:
" اگر عوام ما از علماى خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند هر کس از آنها پیروى کند مثل یهود است که خداوند آنان را به خاطر پیروى از علماى فاسق نکوهش کرده است ، اما دانشمندانى که پاکى روح خود را حفظ کنند، و دین خود را نگهدارند مخالف هوى و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش باشند عوام مى توانند از آنها پیروى کنند و آن نیست جز در برخی از علمای شیعه نه در همه آنها..."
که من در کامنت قبلم به این نکته اشاره کردم که آشکارا گناه و معصیت خداوند دیده باشیم مجازیم پیروی نکنیم ولی وقتی یقین داریم که رهبر عزیز ما پاکى روح خود را حفظ کردند، و دین خود را نگهداشتند مخالف هوى و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش هستند و.."
می توانیم با آرام دلی از ایشان پیروی کنیم.
و این یقین را  نه در همه ی علما ن دیدم بلکه در ایشان(رهبری عزیز) دیدم و بیقین رسیدم.
پس طبق کامنت خودتان به من حق بدهید که دفاع کنم از عقیده ای که دارم.
کسانی که انواع تهمت ها و توهین ها و هتاکی ها را به رهبر عزیز انقلاب روا می دارند و بدون سند،بدون مدرک ،بدون هیچ دلیلی و به اسم دین و ...این کارها را می کنند باید جوابگو باشند.
2.بله من هم قبول دارم که
کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ "
ولی در این جا به نظرم بکار بردنش درست نیست ..جلوی چشم شما یکی رو می کشند پس طبق این حرف شما بروید حکم ببرید و شما بروید قصاصش هم کنید من حرف از خبرگان زدم منظورم این بود که این مملکت قانون دارد و هرکسی نمی تواند امر کند و خودش اجرا کند نظر شما با دیگری متفاوت است در این  مملکت میلیون ها نظر وجود دارد پس هرکس به نظر خودش که با چشمانی بینا و روشن همه ی مسائل را در نظر گرفته می تواند عمل کند .تکلیف قانون چه می شود ؟
هرج و مرجی نمی شود؟
یکی باید باشد فرمانش آخرین فرمان و دستورش آخرین دستور باشد.
البته امیدوارم مثال نزنید که ممکن است آن نفر فرمانش درست نباشد چون معصوم نیست که دوباره بر می گردیم به جای اولمون.
البته امام خمینی مقابله کرد و ایستاد با شاه  اگرچه
اخرین نفر بود چون حکومتش حکومت طاغوتی بود چون کارش نوکری شیطان بزرگ بود چون کارهایش صریحا مخالف دستور خدا و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بود.
ولی در نظام مقدس جمهوری اسلامی رهبری عزیز ایستاده مقابل همه ی شیاطین و جنایتکاران پست جهان فرمانش مایه ی خشم شیطان بزرگ است .
همین برای ما بس که فرمان کسی را اجرا می کنیم که جنایتکاران و خونخواران و شیاطین بزرگ جهان را به خشم
می آورد.

والسلام.
سلام
خطاب به آقای موسوی:
بنده ح ب نیستم، بنابراین زعم شما اشتباه است.
در مورد اینکه کامنت های بنده قابل مشاهده نبود، پس از درج آنها و کمی تامل بیشتر و درنظر گرفتن اثری که نظرات اولیه بر پاسخ شما داشت به این نتیجه رسیدم که درج آنها حداقل برای مخاطب اصلی آن که شما بودید مفید نخواهد بود، به همین دلیل از صاحبخانه خواستم آنها را حذف بکنند، و از ایشان متشکرم.

نکته کلی: از آنجاییکه بنده بحث را تعقیب کرده ام، بحث در مورد " این مطلب بود که آیا تمام اختیارات امام معصوم علیه السلام در زمان غیبت به فقیه واگذار شده یا نه؟" نبود.
بحثی که بنده از ابتدا با آن روبرو بودم این سخن آقای موسوی بود:"آن دسته از اختیاراتی که ما برای امام قائل هستیم را نباید مستقل از فرض عصمت ایشان دانست چرا که اگر ایشان را معصوم ندانیم دیگر هیچ حجتی برای عمل در زمانی که مخالف حرف ایشان تشخیص ما باشد وجود نخواهد داشت. حال چگونه چنین چیزی را به غیر معصوم تفویض می فرمایید؟؟"

که بنده در مورد این سخن سوالاتی پرسیدم که هنوز قابل مشاهده است، و در ضمن مثالهایی زدم و از ایشان خواستم که در مثالها مناقشه نکنند. پاسخ بعضی سوالات را گرفتم اما پاسخ بعضیشان را نه! که در پاسخهای بعدی ایشان متوجه شدم قاعده ی کاملا کلی که بیان کرده بودند،  "اگر ایشان را معصوم ندانیم دیگر هیچ حجتی برای عمل در زمانی که مخالف حرف ایشان تشخیص ما باشد وجود نخواهد داشت."، را حداقل شامل قضاوت نمیدانند، علیرغم اینکه در حکم کلی ایشان هیچ  مسئله ای استثنا نشده است!

اگر کسی از دوستان به طور خلاصه دلایل عقلی که آقای موسوی پیرامون نامطلوب بودن تفویض بعضی اختیارات خاص به فقیه نا معصوم، مثل حکومت داری، در بالا آورده اند را بیان کند، متشکر خواهم شد.
همچنین از آقای موسوی میخواهم منظور خود از حکومت داری را به طور روشنتری مشخص کنند، همچنین این جمله را "در باقی مسائل مانند انتخابات و سایر مسائلی دیگر که در کشور مشاهده میشوند فقیه با دیگران برابر است. " منظور حق رای برابر است؟
آیا فقیه بعد از مشورت با اقتصاد دانان، در مقایسه با بازیگر و پزشک نمیتواند بهتر تشخیص دهد که کدام سیاست اقتصادی در نهایت نزدیکتر به عدالت است؟ بعد از مشورت با متخصصان مربوطه اینکه کدام سیاست خاص در یک حیطه خاص به اسلام نزدیکتر است؟ آیا در مواردی که گفته شد، اصولا کسی بهتر از فقیه میتواند در این موارد تصمیم بگیرد؟
باتشکر
۲۳ آذر ۸۹ ، ۰۲:۰۷ سید عبد الله موسوی
بسمه تعالی
سلام علیکم
ابتدائا از جناب بازارگان تقاضا می شود نظرات را حذف نفرمایند.

در پاسخ به فرمایش دوست ناشناس و عزیز ما که در اسم ایشان اشتباه کردیم و از ایشان از این باب طلب پوزش می نماییم. هرچند شایسه بود نام مبارکشان را بیان می فرمودند.

خلاصه کلام از ابتدا تا اینجا به شرح زیر است:
برای اینکه بتوان نظری را به شارع مقدس نسبت داد باید از طریق قرآن و سنت قطعیه و یا عقل مسلم که هیچ خدشه ای در آن نشود به این امر پرداخت.
در نظر شارع مقدس ولایت در معنای تام و تمام تنها و تنها برای خداست و هیچ کس دیگر حق تصرف و دخول در تمام و حتی بخشی از آن مقام را ندارد. که شرح آن گذشت. حال این ولایت به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار سلام الله علیهم بنا بر نظر شارع واگذار شده است. تا این مقام بحثی در ان نخواهد بود و متفق القول هستیم. این مقوله با عقل هم با فرض عصمت ائمه هیچ منافاتی نخواهد داشت. چرا که وقتی خدا امری چون ولایت تام را به شخصی بری از اشتباه داده باشد هیچ مشکلی را ایجاد نمی کند.
اما بحث بر سر این است که آیا این ولایت تام و تمام توسط امام علیه السلام به غیر واگذار شده است یا نه؟ آنچه به نظر حقیر رسیده این است که مقام ولایت ادعا شده از روی آیات و روایات معتبره قابل حصول نیست. آری اگر میشد که چنین برداشت صحیحی را انجام داد هیچ بحثی نبود و صرف اطاعت از امر مولا صرف نظر از عصمت نداشتن غیر امام برای ما قابل قبول بود. حال از بحث قرآن و سنت نتوانستیم این مهم را ثابت کنیم و تنها توانستیم اثبات کنیم در مواردی امام علیه السلام شئونی از ولایت تامه خویش را به غیر خویش که همان فقیه (جامع الشرائط اعلم و افقه و عادل و ...) باشد تفویض کرده است من جمله این مسائل همان قضاوت بود که بحث آن گذشت. در مواردی هم که فرمانده ای از جانب پیامبر صلی الله علیه تعیین میشد در مساله جنگ بود و نه در همه مسائل ولایت.
مشکل در باقی شئون امام علیه السلام است که آیا به فقیه واگذار شده است یا نه؟ از منظر قرآن و سنت که اثبات نشد. باید به عقل رجوع کنیم. ار منظر عقل هم که همانگونه که بیان شد وقتی فرض عصمت را از کسی برداشتیم دیگر نمی توان او را ولی بر جان و مال و ناموس دانست. چون حداقل هیچ ادعایی در مقابل خدا در مقابل اشتباهات فرد نخواهیم داشت. اگر قاضی در قضاوت خویش اشتباه کند بر اساس روایت ذکر شده خدا ضامن اصلاح آن در قیامت است اما در مسائل اثبات نشده هیچ ضمانتی از خداوند در اصلاح و جبران اشتباه ها نیست.
مساله واضح است. آنچه به نظر ما میرسد این است که عقلا ولایت امام با ان همه اختیارات تام تنها به معصوم قابل واگذاری است.
در بعد حکومت هم مساله همین است. از جمله شئونی است که از روایات اثبات نمی شود که حتما فقیه حکومت کند و لا غیر. از منظر عقل هم اثبات نمی شود. نتیجه اینکه انتساب آن به فقیه انتساب دینی نیست که مخالفت با فرمان ایشان را مخالفت با دین تلقی کرد. گفتیم حکومت را بر فقیه حرام نمیدانیم بلکه واجب هم نمی دانیم و اطاعت از ایشان را نیز واجب نخواهیم دانست. به همین دلیل چه فقیه بگوید در انتخابات شرکت کنید و چه غیر ایشان هیچ الزامی در عمل به حرف هر دو دسته نمی باشد بلکه بر مکلف است که وظیفه خویش را تشخیص دهد.
حال ممکن است نظر شما این باشد وقتی که فقیهی که از سایر متخصصین مربوطه مشاوره بگیرد از دیگران ارجح در این زمینه است خوب مساله قابل بررسی است. ولی اگر کسی بگوید به نظر می رسد کسی در مسائل حکومت داری ید طولا دارد و سالها در سیاست بوده و انسان صالح و عادلی است وقتی از جامعه علمی و فنی که فقیه هم شامل این دسته است مشاوره بگیرد برای حکومت مشاوره بگیرد شما چه میگویید؟ آیا میتوان حکومت را برای ایشان رد کرد؟ حال نظر دین چیست؟ آیا اطاعت از او واجب شرعی است؟ نه به نظر نمی رسد دین چنین بیانی داشته باشد. از منظر دین حرف فقیه که از دیگران مشاوره بگیرد یا عالم فن حکومت که از فقیه و سایرین مشاوره بگیرد در حکومت داری و واجب الاxاعه بودن مساوی خواهند بود.
تا اینجا بحث به خوبی روشن است. از آنجائیکه ادامه بحث در این زمینه را بی اثر میبینم و تلکیف خویش را در امر به معروف انجام شده تلقی می نمایم عذر خویش را از ادامه بحث اعلام می دارم.
از همه دوستان که در بحث مهم شرکت کردند کمال تشکر و سپاس دارم.
والعاقبه لاهل التقوی و الیقین
والسلام علی عباد الله الصالحین
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
والحمد لله رب العالمین
اقل العباد سید عبد الله موسوی
8/شهر محرم الحرام/ 1432
23/آذر/ 1389
سلام
بنده با نام سلام نوشتم که برای دیگران و خود دعایی خیر کرده باشم! با سلام نوشتم که بهتر است در آن مقدم باشیم و با آن با تعامل با دیگران را آغاز کنیم. حال نامم به چه کار آید؟!!
گویا از نظر آقای موسوی، پاسخ به این سوال:"آیا فقیه بعد از مشورت با اقتصاد دانان، در مقایسه با بازیگر و پزشک نمیتواند بهتر تشخیص دهد که کدام سیاست اقتصادی در نهایت نزدیکتر به عدالت است؟... آیا در مواردی که گفته شد، اصولا کسی بهتر از فقیه میتواند در این موارد تصمیم بگیرد؟"
بلی است!
در نهایت! از نظر عقل بنده تفاوت بسیار بسیار زیاد و مهمی است بین سیستمی که در آن فقیه بعد از مشاوره با متخصصان تصمیم میگرد و یا بر تصمیم آنان نظارت میکند، با مثلا عالم فن حکومت یا سیاس یا مقتصد صرفی که بعد از مشورت با فقیه و دیگران تصمیم میگرد!
این دو حالت تنها زمانی از نظر ارزش و میزان اعتمادی که شایسته ی آنند برابر و مساوی هستند که این دو علم هیچ یک بر دیگری اولویت بیشتری نداشته باشند! حال خود قضاوت کنید، آیا فقه و به طور کلی علم دین با علمی چون سیاست و اقتصاد دارای اولویت یکسانی هستند؟!!! هدف چیست؟! اقتصاد یا سیاست یا دین؟! بله اگر هدف اقتصادی بود، عقلانی است تخصص ناظر از جنس اقتصاد باشد، اما آیا هدف این است؟!! مقصد کجاست؟
موضوع کدام یک جامع تر است؟! اگر پاسخ عقل و شعور آدمی به تمام این سوالات این است که این ها همه از اولویت یکسان برخوردارند و هیچ کدام جامعیت و اولویت بیشتری نسبت به یکدیگر ندارند، تنها در آنصورت میشود  گفت این نتیجه گیری که از طرف ایشان شده عقلانی است! اما آیا پاسخ عقل و شعور چنین است؟!!!
آیا پاسخ من به این سوالات چنین است؟!
آیا پاسخ یک دیندار یا مدعی دین به چنین سوالاتی چنین است؟!!! از وضوح صحبت کردید! آیا واضح نیست که پاسخ او چیست؟!!
آیا او دین و عدالت و اهداف دینی را والاتر از اهداف اقتصادی وسیاسی نمیداند؟!!!!
دیندار در هنگام انتخاب میان این سیستمها کدام را برمیگزیند و باید برگزیند؟! حتی اگر صرفا عقلی بنگریم؟! مگر این که معتقد باشد دین او صرفا فردی و نه اجتماعی است و در حیطه ی اجتماع دین او هیچ جامعیت و اولویتی بر مثلا اقتصاد و سیاست ندارد و اصلا هیچ صحبتی ندارد!!
سوال مهم، آیا دین و آیین ما چنین است یا نه؟!

همانطور که در نظر قبلی نوشتم، گمان نمیکردم "درج آنها حداقل برای مخاطب اصلی آن که شما بودید مفید نخواهد بود"، اما اکنون امیدوارم کمی در این سخنان تامل کنید و انشاءالله که مفید باشد و بی اثر نباشد!
و السلام علی من اتبع الهدی.
به مسعود :

به علت لحن کامنت اولت پاکت کردم.
اینجا جای بازی سایبری و اینها نیست..
حواست باشه که زیاده روی نکنی.

اما در جوابت که حدیث از معصوم آورده بودی :
اولا که همه ی علمای حاضر این احادیث رو دیده اند
خیالت تخت!
و کار تو نیست تفسیر و تاویل حدیث..
خوندن اصول کافی یا وسائل شیعه ی برای آدم کم سواد
مثل تیغ موکت بری دست بچه ی دو ساله است!

اما اگر می خوای مطالعه ی دقیق بکنی
مطالب زیاده..احادیث ضد و نقیض فراوانه..
اصولا بر عکس اهل تسنن کسی در شیعه اسم کتاب
حدیث اش رو - صحیح- انتخاب نکرده.
کار علماست تشخیص صحت حدیث و همینطور تفسیرش.
مثلا خوبه یکی بیاد خطبه ی جمل امیرالمومنین رو بگیره
بزنه توی سر زنان که نمی دونم شما عقلتون ناقصه؟!!

این مصداق همون تیغ موکت بری هست که بهت گفتم.
اما در مورد مطلب ات :
در جواب گفته اند که ..

احادیث و روایات بسیاری از ائمه وجود دارد که قیام عده ای از حق خواهان چون: قیام زید بن علی(ع) ، قیام توابین، قیام مختار ثقفی، قیام ادریس بن عبدالله شهید فخ و ... را تایید کرده اند.

حضرت امام رضا(ع) در پاسخ مامون که زید النار برادرامام رضا را با زید بن علی (ع) مقایسه کرد فرمود: لا تقس اخی زیدا الی زیدبن علی فانه کان من علماء آل محمد (ص) غضب لله عزوجل فجاهد اعدائه حتی قتل فی سبیله (عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج1،ص249) برادرم زید را با زید بن علی مقایسه نکن، چون زید بن علی ار عالمان آل محمد (ص) بود. برای خدا خشم کرد و در راه خدا جهاد کرد و کشته شد.

و یا در جایی دیگر این گونه از ادریس بن عبدالله به نیکی یاد می کند: ادریس بن عبدالله من شجعان اهل البیت، والله ما ترک فینا مثله (ماهیت قیام شهید فخ، ص251) ادریس از شجاعان اهل بیت پیامبر(ص) بود. به خدا سوگند همانند او در میان ما کسی نیامده است.

در برخی روایات فریقین به شکل گرفتن دولت حقی پیش از ظهور مهدی(عج) که تا قیام آن حضرت ادامه پیدا کند تصریح شده است.امام محمد باقر(ع) می فرماید: کانی بقوم قد خرجوا بالمشرق، یطلبون الحق فلا یعطونه ثم یطلبونه فلا یعطونه... (کتاب الغیبه ، نعمانی، تحقیق و ترجمه علی اکبر غفاری، ص273) گویا می بینم مردی از مشرق که در طلب حق قیام کرده اند، ولی {حاکمان} به آنان پاسخی نمی دهند پس از مدتی دوباره قیام می کنند. این بار نیز به آنها پاسخی داده نمی شود ولی این مرتبه که وضع را چنین می بینند. شمشیرهای خود را بر شانه هایشان می نهند. در این هنگام آنچه را می خواهند به آنان می دهند. امانمی پذیرند و دست به قیام می زنند{ و رژیم حاکم را ساقط و حکومتی بر اساس مبانی اسلام تشکیل می دهند} اینان این حکومت را جز به صاحب شما تسلیم نمی کنند. کشتگان این قیام همه شهید به شمار می آیند اگر من آن زمان را درک کنم خود را برای خدمت مهدی(ع) نگه می دارم.

در سنن ابن ماجه، کنر العمال، الملاحم و الفتن روایتی نزدیک به مضمون این روایت آمده است با این تفاوت که این حدیث از پیامبر اکرم(ص) و از طریق اهل سنت و آن روایت از طریق شیعه از امام محمد باقر (ع) نقل شده است. هر دو به این معنی اتفاق دارند که پیش از انقلاب جهانی مهدی (ع) انقلابی در شرق رخ می دهد که به انقلاب جهانی مهدی متصل می شود. گروهی احاددیث فوق را بر قیام و نهضت امام خمینی (ره) حمل کرده اند و جمهوری اسلامی را زمینه ساز حکومت مهدی (ع) شمرده اند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی