دل آرام



بایگانی

Unknown

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ایران که بودم
بغض ها که سرازیر می شد به گلویم
یک راست می رفتم و
از باب الجواد رد می شدم
و مقابل ضریح آقایم..علی بن موسی الرضا
غصه ها را باز می کردم ..
و آقا که خودش غریب الغرباء است
هر بار سنگ صبور ما می شد ..
و نوازش میکرد زخم ها را
بر چهره ی دلمان ..

ولی حالا ..
دستم از مرهم دست های آقا
کوتاه شده انگار
و بغض ها در گلویم ماندگار ..

از همین جا سلام می کنم
به امام رئوفم ..
السلام علیک یا غریب الغرباء
السلام علیک یا معین الضعفاء
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..


پ.ن :خدا می داند ..تمام این دو سال
آخر هر مجلس که سلام می دهیم ..
به اسم شما که می رسد آقا .
من به جای سلام گریه می کنم ..

..
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد ..

۸۹/۱۱/۱۳