دل آرام



بایگانی

Unknown

يكشنبه, ۶ شهریور ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

و تو نمی دانی که من امروز سرشار از
«لاقیته و رایت الناس فی رجل و الدهر فی الساعه
و الارض فی الدار»
م....
سکوت مفلس و ناله ی آبرومندانه ای در حکم تجاهل به زمان...
به تعبیر آن معلم دوست داشتنی:
-و اکنون تو با مرگ رفته ای و من، اینجا،
تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس
گامی به تو نزدیک تر میشوم.......
                                            این زندگی من است

و یا آنجا که:
-چهره ی آشنای تو را در انبوه قیافه های راحت
و بی اضطراب خلایق باز شناختم و محتاج تو شدم...
و هوای دل انگیز دوست داشتن ،فضای خالی جانم را پر کرد
و در تصور بودن تو در این غربت آسودم
...

پ.ن:
شاید «طلعت اصفهانی» هم
با این فراز عجیب(!)
به گمانش با همین کلمات مانوس باشد که:
آن روز که دور از  تو شدم دانستم
غم می کشدم ولی به این زودی نه!

پ.و:
این هم از مضمون پردازی های سبک هندی!
پاکان ستم زجور فلک بیشتر کشند      
گندم چو پاک گشت، خورد زخم آسیاب!

پ.ه : عزیز سفر کرده ای آدرس بلاگش
را برای من فرستاد تا از قافله ی ادب و هنر غافل نمانم...
دیدم جایی نوشته:
خدایا
آنانکه همه چیز دارند مگر تو را
به سخره میگیرند آنان که هیچ ندارند مگر تو را
                                                        «دکتر علی شریعتی»!

پ.ی: حضرت شکسپیر هم گاهی بر
مصطبه ی فقاهت و تدبیر پای کوبیده اند که :
کوره را هرگز برای دشمن خودآنقدر گرم مکن
 که حرارت آن خودت را بسوزاند!

۸۴/۰۶/۰۶

نظرات (۱)

اخیرا با کسی کل گذاشتی؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی