دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۲۶ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فقط عروسک ها از مترسک ها می ترسند!
و بلند بلند فکر می کنند و  قطره قطره اشک می ریزند!
بلند بر حسب معیارهای من .. نه الکساندر دوما!
واقعیت را انکار نمی شود کرد
گلادیاتور هیچ شور گذشته را ندارد...
جدی و صمیمی شده است..
خود را کوری در حصار آینده می بیند
که نه از تاریکی هراسی ندارد
و نه از موریانه ای که عصای سلیمانش را سست کند!
خود را دست تو سپرده است
تا آنچنان که برق شمشیرش چشمان پر هیجانش را
اسیر نوازش می کرد...بنده ی ترحمش کنی...
دل آرام رحمتش...

پ.ن: موسیقی ایران مریض است و مویسقی کلاسیک غرب درست مثل فلاسفه ی گمراه و درهم.
هر وقت این شور و هیجان «ممد نبودی . . .» یا «ای لشکر صاحب زمان...» فرا می گیردم..خوب حقارت فکر ودرد ساختگی را در می یابم...نه که واقعی نباشد ..ساختگی است!

پ.ن: نمی شود اعتقادات آدمی از رفتارش سبقت بگیرد
اگر اعتقاد واقعا محکم باشد رفتار آدمی را در سلطه ی
خویش می گیرد
اما عکس آن بسیار اتفاق می افتد...
رفتار آدمی از اعتقاداتش جلوتر می رود..پیش می افتد
این روح را خسته و بی مایه می کند...
همیشه تلاش کرده ام هیچ کدام از این دو از هم سبقت
نگیرند...

«جلسه ی اعتقادی» هم ایده ی مفیدی است
اما من هرگز در آن شرکت نمی کنم..
وقتی ا ز اعتقاداتم حرف میزنم..نگران می شوم که:
دو صد گفته چون نیم کردار نیست..

پ.ن: حکایت آن بنده خداست که به Gmail می گفت :
«جمیل»

۸۴/۱۰/۲۶

نظرات (۹)

سلام دل ارام
من هنوز با وبلاگت حال می کم
یه سوال:
یک روز یک ادمی که کفش نداشته روی زمین خشن راه می رفته و دائما به خدا میگفته : اخه خدایا مگه من چه گناهی کردم که انقدر بدبختم که کفش نداشته باشم. و....
توی همون حال هوا یه مردی از کنارش رد می شه که اصلا پا نداشته و به سختی خودش رو می کشونده روی زمین.
رو به خدا می کنه می گه: دمت گرم لااقل کفش نداریم. خدایا شکرت.
سوالم اینه که چرا توی این دنیا اصلا باید کسی پا یا کفش نداشته باشه؟ یعنی این تنها راه ادم کردن انسان هاست؟
یاد عزیزی می افتم که میگفت ... درخت هست! و این نیازی به اثبات ندارد...
و قصه این سبقت گرفتن ها خیلی برایم آشناست!حیف...
یه پ.ن دیگه:
وقتی با رئیس دانشکده دعواتون میشه
نرید تو دفترش
ولی اگه بهتون گفت:
شما اینجا چی کار میکنی!
اینجا دفتر منه!

نگید:
اینجا دفترتونه...منزلتون که نیست!
اینکه با استادهایت این طوری حرف می زنی جز، رفتارهایت هست یا جز، اعتقاداتی که سعی می کنی آنها را تبدیل به رفتار کنی؟
تو که میدونی من سابقه دارم!
همیشه یه آدم مزخرفی پیدا میشده که
تمام عصبانیتم  رو سرش خالی کنم!
تو که همش می خندی. این همه عصبانیت را از کجا می آوری که همش داری استاد ها را دعوا می کنی یا کتک می زنی؟!
راست می گی ها!
۲۷ دی ۸۴ ، ۱۲:۱۶ یوسف عزیزی
سلام. خوب کار و کاسبی ما رو جلو دکتر فرهادی خراب کردیا  D: بابا خدا عقلی به تو و زبونی به ما بده!!!!
۲۷ دی ۸۴ ، ۱۲:۲۳ یوسف عزیزی
یه حسن جلسه اعتقادی اینه که مجبور میشی مثل عقیدت عمل کنی؟ نه؟ حسن های دیگه هم داره اما بهونه هم می شه خوب اومد!!! در هر حال هنوزم حضورت رو موثر می دونم... خود دانی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی