دل آرام



بایگانی

Unknown

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

- چه می کنی؟
- می می نوشم.
- چرا می می نوشی؟
- تا فراموش کنم.
- چه چیز را فراموش کنی؟
- میخوارگی ام را...

شازده کوچولو*

پ.ن: نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو...


*شاید این نوشته هم همین حکم را دارد!
به هر صورت...این «من» گفتن ها
کسل و شرمنده ام می کند و گاهی از
خود متنفر میشوم ...

۸۵/۰۱/۳۰

نظرات (۲۳)

سلام
نوشته هات خیلی قشنگه . اگه دوست داشتی به من هم سر بزن

بای بای
حاج محمد سلام...
آقا ما راضی به زحمت نیستیم !!!
لطف بسیار در حقم کردی...
البته من هنوز صادق رو ندیدم...حتی بهم زنگ هم نزده!!
البته میدونم بنده خدا سرش خیلی شلوغه...

نکنه تقویمم رو برام فرستادی؟؟
شاید هم یه مرسدس بنز!!!
آخه هر دوشون برام یک اندازه ارزش دارن

شاد باشی و دیر زی!!
هومن عزیز
نه!
خیلی بزرگ تر از این حرف هاست...
میتونی باهاش اروپا را تسخیر کنی!

گفتم که مادی نیست/
تقویمت رو نوشتم!
اما دلم نیومد بدم بهت!
آخه اینطوری حس میکنم باز هم با هم شروع کردیم!
کاش می دانستی تک سواری هم از این باغ گذر خواهد کرد
به مشفا :
با عرض شرمندگی.
کامنت شما کاملا اتفاقی دیلیت شد!
با حرفاتون موافقم.هر چند دقیقا حرفهای من رو
ذکر نکرده بودین.
به هر صورت من هر نهیبی را به جان می خرم...

اگر از بابت حذف شدن کامنت گله مندید.بفرستید که
بذارمش ...
این نهایت معنای آتش است...نهایتش!!!
حیلت رها کن عاشقا
دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش درا
پروانه شو پروانه شو...
سوال:
۱)واقعا کامنت من اشتباهی دیلیت شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۲)خود شما هم نسبت به دیروز از خودتون انتقاد دارید؟؟؟؟
۳)باور کنید خیلی ها حالشون گرفته شد دقت کنید بلند بلند هم حتی می خواستند این رو به شما بفهمونن!!! ....نمی دونم ولی من که کلی تو ذوقم خورد
حالا موندم بنویسم اون نقد رو  یا.. ؟؟؟
۴)راستی شما از کجا فهمیدید اون کامنت نهایت اتش ...
تا اون جایی که من یادمه اون کامنت بی اسم بود!!!!
این نهایت بیان معنای آتش است نهایتش!!!!
حداقل سوال ۴رو جواب بدهید!!خیلی جالبه
۱) صدرای عزیز .. نمی دانم .. اما از نهج البلاغه یادم می آید که علی هم برخی از مواقع از دستش (!) در رفته است و از خود تعریف کرده است .. مانند آنجا که کسی از عرفان حرف زد و حضرتش اینگونه پاسخ داد که : ساکت باش و بشنو ٬ که من به راههای آسمان از زمین آشنا ترم !! .. حسب حکم ضرورتش را نمی دانم اما بر ماهیتش شکی نیست ..
۲) من سخنرانی ات را نشنیدم .. اما فکر نمی کنم در دانشکده ی مهندسی شیمی ( بر حسب حسن دستی که پیش تر در آنجا داشتم ) کسی آشناتر از تو به پروژه های جاری مملکت باشد .. همین که دکتر وطنی برنامه ی پیشنهادی اش برای وزارت نفت را در قسمت علمی اش به تو می سپارد به نظر من Qualification مهم و غیر قابل انکاری است .
۳) درویش را نباشد برگ سرای سلطان ..
4) فکر کنم از سارتر باشد که می گوید : چیزهایی که من می گویم را خیلی ها نمی فهمند .. البته خوشبختانه چیزهایی که آنها هم می گویند را من نمی فهمم  (!) .. این طبیعت بی اندازه زیبای روزگار است که گزیری نیست از آن ! ...
به مشفا:
۱-مطمئن باشید که اشتباها دیلیت شد!
اگر متنش رو داشتم خودم جای شما میزدم!

۲-کاش دوباره می نوشتید که می گذاشتم!

۳- راستش خودم فکر میکنم که کاش نمی گفتم!
به قول علی (ع)
هذه شقشقه هدرت!
این شقشقه ای بود که بیرون پرید!

ثم قرت!
سپس فرونشست...

من از خیلی چیزها گله مند بودم...
اینکه دکتر وطنی به لجاجت ریاست دانشکده اجازه ی تدریس
نمی یابد..وقایع زیادی هست...
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم!

۴- میل به جواب دادن نیستم!
مایل!
محمد صدرای عزیز...این بحبوحه ی لعنتی خودخواهی ها و  مقام پرستی ها حالم را به هم می زند...اما اکیدا توصیه می کنم که : - نبردت را آنقدر بزرگ انتخاب کن که ارزشش را داشته باشد و آنقدر کوچک که بتوانی آنرا فتح کنی.-

از دکتر روستا هم چیزی نمی دانم..گرچه امیدوارم به اندازه ای که چهره اش نشان می دهد احمق و جاه طلب  نباشد!

یاد حرفی می افتم که ... می گفت: اینجا اکثرا کسانی  که دنبال پست و مقام هستند آنهایی هستند که چیزی از بقیه  کمتر داشته باشند...نه بیشتر!!!

می دانم از  این همه جنجال هم که شد ذهن و انگیزه ی تو را ملالی و خدشه ای نیست..خیلی ها در آن دانشکده تنها کاری که بلدند مزخرف گفتن وخیالبافی های احمقانه  است...ولی امیدوار بودم که آن حسی را که ابتدای جلسه ی دو-رشته ای ها -س.ح- به وجود آورد از یاد نبرده باشی...

و آخرین حرف این که: اگر نمی توانی آنها را بزنی، نقشه ای بکش تا آنها را بزنند!!!!!
شقشقه چیزیست شبیه بادکنک که از دهان شتر بیرون می آید و سپس فرو میدهد...علی(ع) در همان خطبه ی مشهور شقشقیه می فرماید : هذه شقشقه هدرت!.....به گمانم به کلام علی هم با برداشت خویش ظلم کردی...امیدوارم این تندی احساس در زوال دلیل اثر بیش از این نکند و کنترل کلمات را به دست گیری...ثم قرت!!!!!

بعضی ها فقط به این درد می خورند که برای دیگران موعظه کنند!!!
آخر خوب می دانند که ارزش انسان به حرف ها ی ناگفته اش است...!!!!!!!!!!!!
کاش شما جماعتِ ... کمی به این فکر می کردید که دیگران هم شعور دارند و فکر دارند و استعداد دارند وصد البته خدا را!!!کاش میدانستید ...
امثال شما همه چیز را برای خودشان می خواهند
چه قدرت را چه ایمان را وچه خدا را....
کاش از آن موعظه ها یکی اثر می کرد!..شعور یعنی بدانی که ارزش انسان حتی به حرف های نگفته اش  هم نیست..(برای شما که حتی حرف های نسنجیده تان را هم خام نشخوار میکنید!)...زیادت هم به  شعور و احساس و استعدادتان اطمینان نکنید که در بازی از پیش باخته ای فقط حباب هوا می کنید!!!..... بیش از این هم نمی خواهم که با این طیف نسوان بی خاصیت دهن باز متظاهر هم کلام شوم ...که ارزش کلام هم ندارند ....استعیذالله مما یفترون!...کاش این جمله را سجاد می گفت!
سلام وی بی عزیزم:
برخوردت زیادی تند بود!
من با حرف سجاد مخالفم!

خودت هم میدونی از اینجورحرف ها و آدم ها زیاد در
زندگی ما بوده ،هست و خواهد بود!
بهتر بود مثل همیشه همان کلام رندانه ی مولوی را که:
اگر صد گویی یک هم نشنوی .
پیشه کنیم...

اگر دلتنگی اینها از من است که
من خودم خوب میدانم که جای هیچ کس را تنگ نکرده ام.
اگر متعرض حرف های من هستند
اولا من خودم حرف هایم را یک نوع فداکاری میدانم!
برای اینکه از خودم مایه گذاشتم و به این روند
افتضاح دانشکده اعتراض کردم.
هیچ کس جرات اینکار را نداشت...
که بگوید ۴۰ سال است در این دانشکده یک فعالیت مفید علمی برای کشور انجام نشده است.
اساتید دانشکده تمام اوقات به جای تحقیق و دلسوزی میروند
دانشگاه آزاد...برای تدریس!همه سرشان شلوغ است اما معلوم نیست چه میکنند!!!
اگر قرار باشد دانشکده ای که با مهمترین مساله ی کشور
سر و کار دارد بعد از ۴۰ سال هیچ غلطی نکند همان بهتر که درش را ببندیم!

وقتی یک استاد به جرم رقیب بودن با ریاست دانشکده
از تدریس محروم میشود.استادی که در پیش ثبت نام درسشت بیش از ۱۰۰ نفر در یک واحد اختیاری اعلام آمادگی
میکنند(مقایسه با آن ۱۰ -۱۲ نفر کنید!) وقتی از آغشته شدن
نفت به سیاست می گوید..منظورش را من می فهمم!

وقتی دکتر بزرگمهری با مشقت یک ساله ی  قراردادی
پژوهشی که میتواند ۲۰ یا ۳۰ نفر دانشجو در خود تربیت کند
به تصویب میرساند و تنها با یک امضای ریاست دانشکده
و به جرم اینکه ول کثیف نفت وارد دانشکده می شود
لغو می شود و هیچ نمی گوید جز اینکه : نمی شود ادامه داد...
یکی هم باید باشد که نه از تهدید بترسد و نه از ملامت.
من از اینکه از خودم گفتم شرمنده ام...
اما فکر میکنم اگر ۱۰ بار دیگر هم صحبت کنم همان ها را خواهم گفت!
من یادداشت ریاست دانشکده بعد از آن صحبت ها را خواهم گذاشت که ببینید و مطمئن شوید که حرف هایم پرت و پلا نیست!
من اگر همه هم نظرشان مخالفم باشد حرفم را میزنم
و به موقع اجرا خواهم کرد.
و شجاعت تحمل هر عقوبتی را دارم.

حرف ها و نقدهای شما را هم به جان می خرم!
خواهی دید که  دروغ نمی گویم!
اما اگر فکر می کنید در من اثری دارد
از صمیم قلب می گویم‌: هرگز!



اگر نقدی به من دارید
حتی اگر به ناسزا هم آلوده اش کنید برای من مفید خواهد بود
اگر از جانب من بر شما
دلتنگی فرود آمده و علاقه به انفجار در توهین کردن دارید،
فرصت خیلی کم است بجنبید!!!
امیدوارم روزی این دلتنگی بر طرف شود!
می خواستم یک چیز را مشخص کنم:
من سوال هایم را  پرسیدم و جواب هایم را هم می توان گفت تقریبا گرفتم .
به آن هایی که از من طلب مطلب انتقادی در وب لاگم  کرده بودند هم گفتم که من داده هایم برای نوشتن    لازم ولی کافی نیست!(کاش همان موقع  بعد از همایش که من ودوستم آمدیم از شما همین چیز ها را بپرسیم شما را پیدا می کردیم و همان جا از شما می پرسیدیم)
این بحث هایی هم که پیش آمد را نمی دانم طراحانش کیست بدانیدآن نظرات بی نام مال من نیست!!من اگر می خواستم کامنت بی نام می گذاشتم نه با اسمی که تقریبافامیلی ام است !!
به هر حال مثل این که قضیه پیچیده تر از این حرف هاست!!تازه الان فهمیدم که داده هایم لازم هم نبوده...
حال اگر start  این جنجال را من زدم ...شرمنده!!
گاهی اوقات فکر می کردم می توان گفت :
انگشت بزن!!بر دل بی حوصله ی ما
بگذار که سر باز کند این گله ی ما
گر باز شود این گله  ی ما
ختم است دگر قائله  ما !! ختم است دگر قائله ی ما...
ولی مثل این که دل باید پر حوصله بماند...
و گله ها سربسته...
موفق باشید..
نقش دکتر فرهادی رو در لغو درس دکتر وطنی فراموش کردین و باز هم به گمانها پرداختید... باز هم بحث انصاف!!! اگر میدانستم چه هیزم تری این رئیس ۶ ماهه جدید به همه فروخته که باید جوابگوی ۴۰ سال باشه خوشحال میشدم... اینو بذازین به حساب کم دونستن ما...
دوست گرامی!

نیاز نیست چیزی را به من ثابت کنی!
نیم درصد هم احتمال بده بدانم هر کامنتی را چه کسی
گذاشته!
سعی نکن من را فریب بدهی!

کسی که برای خدا می جنگد به خاطر شیطان صلح نمی کند!
اگر خداترس هستی محکم باش!
تزلزل و دروغ مترادف هم اند!

من هیچ علاقه ای به توضیح خودم ندارم.
کسی که -لازم -را ندارد ، نزدیک نشود بهتر است
و گر نه هزار بار حال به هم زننده تر از چیزی که دیدید
خواهم بود!
قول می دهم!
آقای عزیزی عزیز:
دو مقوله ذکر شد یکی عملکرد ۴۰ ساله ی دانشکده
که ربطی به مطلب من در مورد ریاست دانشکده نداشت.

میدونی پول بازسازی دانشکده از کجا اومد؟
میدانی کدوم استاد از هزینه ی پروژه هایش سایت را تجهیز کرد؟
میدانی چقدر انگیزه به دانشجوبان دکتری وقتی میدیدند که
پروژه ی دکتریشان معضل مملکتی است تزریق میشد؟
حالا از جنبه ی مادی آن که به نظر من باید هم مهم باشد بگذریم...
میدانی در دوران ریاست قبلی این روند چگونه بود؟
میدانی در این ۶ ماه تمام قردادها لغو شده است؟

یادت نیست ریاست دانشکده از سر بغض نامه ی اردوی بچه ها را امضا نمی کرد..یادته از دفتر دکتر رمضانی فاکس زدیم؟

یوسف جان!
من اگر بتونم حتی یک قدم در این راه جلو بروم دریغ نخواهم کرد.
وقتی خودم را مطرح کردم تا بچه ها بدانند که واقعا
این آرزو دور از دسترس نیست..
هر چند عده ای نتوانستند بفهمند!
خوب اینکه معضل کل جامعه ی ماست...
و گر نه این بنده خدا را که هی می گوید :‌ما می توانیم
را اینقدر مسخره نمی کردند!

این را هم بگویم:
تو بالاخره با هر کس(تاکید می کنم...هر کسی)
یه زمانی دعوات میشه!

اما این رو بهت صمیمانه می گم:
من رو قاطی این بازی نکن!
مطمئن باش پشیمون می شی!

همین که قدر من رو نمی دونی من رو به اندازه ی کافی ناراحت می کنه که نمی تونم به لحن افتضاح صحبت کردنت
فکر کنم!

اما یادت باشه...من صبرم خیلی زیاد و بدون ذکر کلمات
تحمل میکنم.
اما روزی که تموم بشه هیچ راه برگشتی نداره!

دوستی ای که با یک جمله و یک برخورد بشکند ، همین
اول بشکند بهتر است!
جواب دارم اما نمیدم... فکر کنم شرایط بحث رو در اینجا نداری... این وبلاگ برای بحث نیست...
یوسف جان!
تهمت نزن!
حرفت را بزن!
تو مپندار که خاموشی نن هست برهان فراموشی من...
برادرت راست گفت مقابل بی منطقی ما مدت هاست باخته
ایم...
اما من مقابل بی منطقی هیچگاه شکست نخورده ام!