دل آرام



بایگانی

Unknown

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

 بسم الله الرحمن الرحیم
کهیعص . ذکر رحمة ربک عبده زکریا
 اذ نادی ربه نداء خفیا
 قال رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا
ولم اکن بدعائک رب شقیا
 وانی خفت الموالی من ورائی وکانت امراتی عاقرا
فهب لی من لدنک ولیا
 یرثنی ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا
 یا زکریا انا نبشرک بغلام
 اسمه یحیی لم نجعل له من قبل سمیا...

 


پ.ن: به نظر من معرکه بود.
-یک تکه نان- را می گویم.
یا رفیق من لا رفیق له!
چیزی بیش از یک شروع تاریخی!
فیلم با یک قطعه ی دل انگیز از آیات سوره ی مریم
تمام میشود...
این دوست باصفای ما باعث می شود
تمام اطرفیانمان در سینما مبهوت صدای گریه ی او شوند.
و ما نیز...


پ.ن: راستی اسمش صدرا بود!
همین دوستم را می گویم
می گفت در بخش صادرات سنگ فعالیت می کند.
بعدا فهمیدم که در سازمان دفاع از حقوق ملت فلسطین
عضویت دارد!!*

-امشب توفیق دیدار خصوصی با شهدای گمنام دانشگاه حاصل شد...
وقتی طنین تنهایی این قطعه از دعای کمیل
که- اللهم واسالک سوال من اشتدت
 فاقته و انزل بک عند الشدائد حاجته
وعظم فیما عندک رغبته ...
با نوای این دل همراه شد ،
دیگر طاقتی نمانده بود...غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا!


 

*یاد این جمله حاج آقا امجد افتادم که :

برادرم!
تظاهرات را بی خیال . صمیمیت رو بچسب!

... باید آدمها را از نو بشناسیم...نه از تظاهراتشان!

۸۵/۰۲/۰۱

نظرات (۳۳)

یادم بماند:
نه از تظاهراتشان!
نه از تظاهراتشان!
نه از تظاهراتشان!
.
.
.
نه از تظاهراتشان!
خدایا ! مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده. بگذار هرجا تنفر است ، بذر عشق بکارم. هرجا آزردگی است ، ببخشایم . هرجا شک حاکم است ، ایمان و هرجا یأس است ، امید . هرجا تاریکی است ، روشنایی و هرجا غم جاری است ، شادی نثارکنم. الهی ! توفیقم ده که بیش از طلب همدردی ، همدردی کنم . بیش از آنکه مرا بفهمند ، دیگران را درک کنم . پیش از آنکه مرا دوست بدارند ، دوست بدارم ، زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم و در مردن است که ، حیات ابدی می یابیم.
تاز میخانه و می نام و نشان خواهد بود...
یه کم واقع بین باشیم...می تونیم تظاهر کنیم که ما به فکر مردم مظلوم فلستین هستیم ....ولی تو همین مملکت ...اصلن تو همین تهران ...دم گوش همین آدمایی میلیارد ها تومن به دیگری کمک می کنن....در کشور آرام و بدون جنگ....در حکومت اسلامی که داریم حلقمونو براش پاره می کنیم..در زیر سایه علی....مردم نه از جنگ   نه از دست رژیم غاصب صهیونیستی  نه از دست ایادی شیطان بزرگ..........بلکه از گرسنگی و بی عدالتی میمیرن...و از همه چیزایی که بهتر از من می دونید.  حداقل شهیدم نمی شن ..بلکه با فلاکت و نکبت میمیرن.....نمی خوام تظاهر کنم
به تجربه برام ثابت شده آنها که به زعم شما از فقر می میرند
از خود گذشته تر-هدف مند تر-صمیمی ترند...

به تجربه برایم ثابت شده آنها از کم خویش بیش از زیاد ما می بخشند!

به تجربه برایم ثابت شده که آنها که شعار فقر و گرسنگی را میدهند که با حمایت سیاسی از خطوط مرزی امنیتی مقابله کنند نماینده ی سوءاستفاده کننده از مستضعفین هستند
ولی دلهای مستمندان آگاه تر از آنهاست...

میدانی در ۸ سال گذشته کمک به روزنامه هایی که هدفشان را دیگر هر آدم پرت و پلایی می فهمد چقدر کمک شده است؟
میدانی این پول ها نتیجه اش به آشوب کشیدن
کشور و حاکم کردن یک قشر سیاسی و نه اجرایی در ۸ سال گذشته بود تا کشور را با غوغا اداره کنند و مثل مظلوم ها یک گوشه بنشینند و بگویند بحران برایمان درست کردند!

میدانی هزینه ی اداره ی سازمان گفتگوی تمدن ها
و تاسیسات آن در کشور های مختلف چقدر است؟
۱۷۰ میلیون دلار(تازه آن چیزی که اعلام کرده اند...بقیه را خدا می داند!)

بگذریم...

من در این بادیه صاحب نظری می جویم!
مثل اینکه حتی توفیق سفر به شهرستان های اطراف هم برای حضرت دوست نائل نشده که حساب سرانگشتی دوستشان را به بقال سر کوچه تشبیه می کنند. حتما نوشته بعدی در حمایت از طرح فروش نفت ارزان قیمت به کشورهای فقیر است!!!!!!!!!
آقای افعال معکوس حتما کامنت مطلب  قبلی رو یه چکی بکن!!
محمد صدرا: در جواب خط آخر!

نمی دانم چرا این جمله را بی حس نوشتی؟!
مگر با خط Wireless  نوشتی؟!
تو می دانی که من حاضر جوابم....
چرا پس جمله ی ناقص نوشتی؟!

ایول وی بی! :دی

تو این فکرم وبلاگم را عوض کنم!
بعضی اینجا را با دفتر مشقشان عوضی گرفته اند...
کلمات را به لجن کشیده اند!

تازه این امتحان ساده ای بود
اما مردودی زیاد داشت!
ماجرای موسی را یادت هست؟
از کشتن کودک چه جرمی بالاتر است؟
به علی قسم اگه یکی یه بار دیگه به محمد چیزی بگه من شیــــــکـــــــــمشو   ســـــــفـــــــــره می کنم!!!!!
نا سلامتی ما با هم رفیقیم........

محمد جان خودتو اصلا ناراحا نکن ...هر کاری بود در خدمتم....
قربانت
یا علی امروز تنها مانده ای       در میان اهرمن ها مانده ای
یا علی شام غریبان را ببین       مردم سر در گریبان را ببین
مشکها درراه سنگین میرود       اشکها از دیده رنگین می رود
 .
 .
 .

محمد جان حیف که دوست ندارم بیشتر از این وبلاگت تبدیل به زباله دانی تفکراتی بشه که ۸سال بر کشور حاکم بود و هنوز هم بعد از گذشت ۸ماه بوی تعفن لاشه های آن به مشام میرسه...
وگرنه  در جواب این متدینین(!!) تظاهر پیشه
... مجال سخن تنگ نیست
نه تایید مطلب زیر نه تکذیب:::    خدا رحمت کند آوینی را! می‌گفت: «فیلم‌ساز باید عارف باشد تا بتواند فیلم عرفانی بسازد.» به حق هم حرف راستی می‌زد. اما همان ایام، بعضی از همین سینمایی‌ها و به اصطلاح هنرمندان، به ریشش خندیدند و به‏اش گفتند اصلاً مگر چند کار حرفه‏ای انجام دادی که به خودت اجازه می‏دهی درمورد سینما حرف بزنی و کلی متلک بارش کردند و...! بگذریم...! http://ermiya.parsiblog.com
منظورش: جمعیت دفاع از ملت فلسطین
هومن!
پهلووون! :دی
از راه دور شیر میشی!!!
اینجا هم که بودی همه کتک ها رو من می خوردم!:دی
یادته سر همه کلاس ها کنار هم میشستیم
و شلوغ میکردیم و استاد که شاکی میشد
من رو توبیخ می کرد؟
تازه از این جالب تر اینکه بعد از توبیخ من تو متنبه میشدی!:دی
ولی من عین خیالم نبود!
یادته چقدر سر کلاس ها اخراج شدم؟ :دی


هومن عزیز و
باصفا و دوست داشتنی من!
این روزها خیلی جایت خالی است.
این روزها دلم برای محمد گفتنت تنگ شده!
دلم برای صداقت و خلوص و پایداری ات در محبت های
بی دلیل ات تنگ شده!
دلم اوون لحظه ها که میدونستی من ناراحتم و
تمام تلاشت رو میکردی که حس کنم یک دوست فراموش نشدنی کنار خودم دارم تنگ شده!
یاد روزهایی که قدر هم رو می دونستیم!

یادته اوون روزی رو که از من برای اولین و آخرین بار ناراحت شدی و شب به زور مرا به خانه رساندی و وقتی من
اظهار اندوه کردم گریه گرفت؟ دیگر هیچ کداممان نمی توانستیم به هم نگاه کنیم؟

یادته می گفتی :‌ من گوشه گیرم؟
یادته به خاطر تو با همه رفیق شدم؟
یادته هر وقت کسی از من بدی می گفت و خیلی وقت ها هم
میدونستی که راست میگه از من دفاع میکردی؟ و بعدش
تمام ناراحتی را در خودت هضم می کردی که مبادا من ناراحت شوم؟

هومن!
از همان راه دور هم قلبت از همه به من نزدیک تر است
و من محبت بی دلیل تو را با هیچ کدام از این دوستی های
با دلیل و عاقلانه و منطقی اطرافیان عوض نمی کنم!

هومن!
من نمی دونم که روزگار از جان من چه می خواهد
بار سنگینی که روی دوشم گذاشته و رهایم کرده است !
اوون روزها که کنارم بودی دردش رو نمی فهمیدم!
چون در همه دردها هم شریک من بودی...
چه برسد به شادی ها...

هومن!
الان دردش رو می فهمم!

هومن!
ای کاش که با هم بودیم...
چرا یک بار نظر مردم فلسطین پرسیده نمی شود... چرا هر که از مکه می آید و می گوید که یک فلسطینی فهمیده او ایرانیست در ادامه ش فحش و اخمش را تعریف می کند؟ چرا این دموکراسی که برای فلسطین می خواهیم برای خودمان سبب زندان می شود؟چرا بوسنی و افغانستان وقتی اوضاعشان به سامان شد یادشان رفت کمک های مالی را؟ چرا حالا فحش هم به ما نمی دهند مجانی؟ لا اقل شک کنیم که حماس هم حالا که وارد بازی دموکراسی شده به این زودی چنین رفتاری کند... عزیزی می گفت اعراب بر سر هیچ چیزی مانند ایران وحدت ندارند در دشمنی... حتی بر سر دشمنی با اسرائیل چنین وحدتی ندارند که اگر داشتند وضعشان به از این بود...(من طرفدار هوخشتره نیستم. خیلی هم با اعراب بی مسئله ام فقط فکر می کنم دیگر ذوب شدن در جمالشان معنی ندارد) من هم به عدالت معتقدم... به حق خواهی و مظلومیت فلسطینیان... اما باور کنیم هم وطن ما نیستند و ما از بابت هم وطنانمان هنوز خیالمان راحت نشده... از بابت امنیتشان و از بابت آسایششان...هنوز ظاهرا خیلی از دانشجویان ایرانی برای تحصیل خارج از ایران می روند... دست کم... اگر تند نوشتم عذر می خواهم... وبلاگ اما به هر حال گاهی مال نظر مخالف هم هست دیگر... نیست؟
من این را قبل از خواندن مطالب دیگر نوشتم... حالا خواندم و دیدم برخورد خوبی نکرده اید... به این راحتی نمی شود راجع به هشت سال نظر داد... یعنی فکر می کردم کسی که آن متن را در کامنت مطلب خاتمی من نوشته بود نمی تواند به این راحتی نظر دهد... اگر می خواهید دائم با دوستان حرفهای در گوشی بزنید و از هم تعریف کنید که دیگر وبلاگ و نظرات نمی خواهد با هم تلفنی صحبت کنید یا حضوری یا هر جور دیگر... باز دلم درد آمد... نکند من دچار توهمم نسبت به شماها؟
به بادصبا:
در مورد فلسطین نظری ندارم.
از اساس طرز فکرمان متفاوت است.من از هندسه ی مسطحه  می گویم و شما از هندسه ی فضایی!

من می گویم : امنیت فلسطین امنیت ماست!
امنیت عراق امنیت ماست..

توقع ندارم که اینها را کاملا قبول کنید.یک مساله ی سیاسی
حرفه ایست!
در مورد دوران خاتمی:
من به این راحتی هم که شما میگویی نظر نمی دهم.
اتفاقا این شما هستید که چون به  ریاست جمهوری سابق
علاقه ی افراطی دارین اینطوری برخورد می کنین.
تمی دونم توهمه یا نه اما هر چی هست قابل بحث نیست!
من در حوزه ی اطلاعات خودم که خیلی هایش
دقیق و قطعی است نظر میدهم.کاملا حاضرم بحث کنیم.
اما بدون پیش فرض!
در مورد وبلاگ:
دوست عزیز:
۱- بعضی دوستان را نمی شناسم که بخواهم با آنها تلفنی حرف بزنم!
معمولا این جور دوستان زیاد هم قربان صدقه ام نمی روند!!!

۲- در مورد هومن هم..کاش میشد با هم در گوشی حرف بزنیم !!!

۳- راستی یه سوالی...حالا من یه نظری در مورد دولت قبل دادم.شما که می گید خیلی دلیل مدارانه از دولت قبل حمایت میکنین...چرا به وبلاگم گیر میدین؟؟..این چه منطقیه؟
من آینه ام اینجاست..هر چند کثیف شده ...
اما حق دارم سوال کنم که این دو موضوع چه ربطی به هم داره؟


سلام علیکم
چه جالب!
منم یه چیزایی درمورد یک تکه نان نوشتم!!!
ولی نه مثل شما!
دوست دارید نظر منو بدونید؟
پس اینو بخونید:
http://ermiya.parsiblog.com/57227.htm

دعا بفرمایید
حیدر مدد
خیلی چیز سختی نیست که درک کنین بحث کمک مادی و معنوی ایران به لبنان و فلسطین یک مسئله امنیت ملیه... و بودجه امنیت کشور با رفاه مردم از هم جداست... به قول ظریفی؛ در حال حاضر خاکریز جبهه جنگ علنی علیه حکومت ما در لبنان و فلسطینه و اگه اونا شکست بخورن این خاکریز میاد پشت مرز های ما... مطمئن باشید به جای زدن از بودجه های امنیتی مملکت؛ میشه با صرفه جویی و پخش درست ثروت ملی و خلوگیری از حاشیه نشینی و ... مشکل فقر رو حل کرد... پس لطفا این و در نظر بگیرین که حتی در کشور های پیشرفته این دو موضوع کاملا از هم جداست. کمی چشم باز کنید؛ حتما میبینید.
به باد صبا: حاظری یه بحث بذازیم هفته بعد رو در رو تا بهت ثابت بشه که اگر این کمک رو نکنیم در دراز مدت چندین برابر باید هزینه بپردازیم؟؟؟ تنها پیش شرطم اینه که مثل بعضیا لحظه شماری نکنی که فرش قرمز جلو پای اونور آبی ها بنداری!!! حتی لازم نیست نظام رو هم قبول داشته باشی؛ یه دور کتاب لبنان شهید چمران رو بخونی؛ سیره امام موسی صدر رو بخونی و ... همه چیز دستگیرت میشه. راستی پروتکل های علمای صهیون رو خوندی؟؟؟؟   http://yahood.net
به باد صبا: نتایج انتخابات کاملا دموکراتیک فلسطین رو چگونه ارزیابی میکنید؟ مردمی که خط مشی حماس رو میدونستن چرا حاظر به رای دادن به حماس شدن؟؟؟ میشه به ما بگی تا از خهالت در بیایم... اما گفتن داستان از چند تا فلسطینی در مکه و ... که نشد دلیل!!!! خوب اگر چشم مبارک رو باز کنی میبینی که بعضیاشونم (که کم هم نیستن) دست ایرانی ها رو میبوسن...
حاضری.

من باز هم به نحوه ی حرف زدنت معترضم یوسف !
بلاگتون حقیقتا زیباست..و چه اسم برازنده ای براش انتخاب کردین..دل ارام!!
خوشحالم که اشنا شدم با دستنوشته هاتون..انشا الله بیشتراستفاده کنم
اگر براتون ممکنه اسم شاعر دوتا شعری که تو دوتا پست اخری گذاشتین و برام پست کنید
انشا الله توفیقاتتون افزون باشه
محتاج دعای خیرتون هستم
یا زهرا
سلام ... یه کامنت تبلیغ وبلاگتون برام فرستاده شده بود و باعث شد بیام اینجا ... چقدر آشنا تو کامنتهاتون میبینم ... ببینم شما هم عضو جمعیت حمایت از فلسطین هستید؟
سلام......بسیار زیبا..............جمله اون بالا رو میگم.......
وبلاگ گروهی ما هم همین نام رو داره ........http://only-allah.mihanblog.com/
محمد عزیز سلام....
در حقم لطف رو به انتها رسوندی....
بارها ازت پرسیدم که نمی دونم چه کاری کردم که خدا بهم اینقدر لطف داره.....حتی بعضی اوقات نمی دونم که چجوری میشه جبرانش کرد چه برسه به اینکه بخوام جبرانش کنم؟؟؟

شکی ندارم که یکی از اونها دادن دومین برادرم محمد عزیز هستش (آخه من یه برادر دارم که اسمش علی و بسیار دوستش میدارم)

تنها چیزی که میتونم و در این لحظه از دستم بر میاد این شعر حافظ است که تقدیم به برادر عزبزم محمد میکنم امیدوارم که ازم قبول کنه:

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

به امید دیدارش...

لطفا امنیت من در این وبلاگ حفظ شود... ای بابا... واقعیت این است که من تفاوت سالن کنفرانس با وبلاگ را می دانم بنابراین فقط در جواب صاحب این وبلاگ حرف می زنم که باید تذکر دهم کامنت پیشین از منتهای احترامم بر می آمد نه خصم... که عادت ندارم نظر مخالفی دهم به کسی که دردآشنایش نباشم یا حرف مشترکی از میان هزاران حرف نداشته باشم با او... بنا براین: جواب اولتان را می ترسم اینجا جواب دهم... فقط این را بگویم که من در سطح دانش و سواد و عقیده ی خودم بحث کردم قطعا... در مورد جواب دوم: به راحتی گفتم چون هشت سال در یک جمله می شود به راحتی... من به پدر و مادرم هم علاقه ی افراطی ندارم چون دست هیچ بشری چک سفید امضا نمی دهم... اقای خاتمی که جای خود دارند... به این قائلم که بیش از تصور اشتباه کردند... خیلی زیاد... اما کمک های زیادی به مردم کردند که راجع به این بخشش حاضرم بحث کنیم... این را با اینکه سیاسی بود جواب دادم چون می دانم فحش خواهر و مادر هم به آقای خاتمی بدهی کسی نمی گوید خرت به چند من...
لعنت به من اگر بخواهم به وبلاگ گیر دهم... سوء تفاهم شده... من آن جمله را گفتم چون معتقدم دوستان آدم با نظرات موافقشان خیلی کمکی به جریان زندگی آدم نمی کنند(سخت گیرانه ترش را در مورد وبلاگ خودم قائلم)... بنابراین خوشا به نظرات مخالف... این را گفتم چون چند مخالفی که پیش از من نوشته بودند کمی تندی دیده بودند نه لزوما از طرف شما...
و آخر اینکه: من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی ست که آهسته دعا نتوان کرد...
به باد صبا :‌
احترام شما جای خودش محفظ است.
یادمه تو یکی از مصاحبه های روزنامه ی شرق..با یه نویسنده که نامش در ذهنم نیست...یه جمله دیدم که خیلی تامل برانگیز بود برایم...مصاحبه کننده به صورت غیرمنتظره از او می پرسد : اگر  کسی به اشتباهبه شما  تلفن  بزند و از خواب بپرید با او چه برخوردی میکنید؟
گفته بود:
به کسی که نمی شناسم توهین نمی کنم!
===============================
دوست عزیز!
این دست کمش است...یعنی مینیمم توقع من از شما.
که خود اهل هنر و دغدغه مندید.
منظور من از بحث سیاسی حرفه ای مطالبی است که مطمئنم هستم جایی ندیده اید...من هم ادعا نمی کنم
که خیلی از آن ها آگاهم اما بنا به شرایط دسترسی
بهتری دارم. با این حال هم هیچ کدام را هیچ جا نقل نکرده ام.
این حرف غیر منطقی ای هست؟

اما یک جمله تان بیش از حد ... است.
از شما با وجهه ای که من در ذهنم تصور میکردم به کلی
فاصله دارد:
«چون می دانم فحش خواهر و مادر هم به
آقای خاتمی بدهی کسی نمی گوید خرت به چند من...»

مطمئنم که این جمله ات در حق من یه ظلم است...شما امنیت شخصی من رو حفظ نکردین!
دوست عزیز:
بر فرض که نوشته های من مزاحم تلفنی محبت شما به
آقای خاتمی بوده...دست کم شما توهین نکنید!

من قسم می خورم اگر شخص آقای خاتمی متن دیالوگ
من و شما را بخواند شرمنده خواهد شد که از او اینچنین
دفاع شده است.

تازه...شما مگر متن من رو کامل خوندین؟
مگر اصلا حرف به خاتمی بود؟
چرا جواب مطالب مطرح شده رو نمی دین.
چرا شما عادت دارین هر نقدی که میشه اول سعی میکنین
ناقد رو آتش بزنین بعد شروع کنین به جواب ندادن!!!؟؟!

دوست عزیز:
کدام مخالف برخورد تند دیده؟
از جانب کی؟
اینو بگو!

کاش دلیلت برای آن کامنت قبلی را ذکر نمی کردی...
اصلا دلیل خوبی نبود...مثل این ها که
بعد از شکست و حتی بعد از پیروزی.اتوبوس های
شرکت واحد را آتش میزنند!!!

من کاملا حاضر به بحثم.
به یک شرط و آن اینکه به هیچ مسلمانی توهینی نشود!
به مه: بهترین  کار اینه که از خودمون شروع کنیم!
گرچه یک بهترین راه وجود نداره!