دل آرام



بایگانی

Unknown

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

اللهم عظم بلائی وأفرط بی سوء حالی وقصرت بی أعمالی
وقعدت بی أغلالی وحبسنی عن نفعی بعد آمالی
 وخدعتنی الدنیا بغرورها ونفسی بجنایتها ومطالی
 یا سیدی فأسألک بعزتک أن لا یحجب عنک دعائی
سوء عملی وفعالی ولا تفضحنی بخفی ما اطلعت
 علیه من سری ولا تعاجلنی بالعقوبة على ما عملته
 فی خلواتی من سوء فعلی وإساءتی
ودوام تفریطی وجهالتی وکثرة شهواتی وغفلتی،
 وکن اللهم بعزتک لی فی کل الأحوال رؤوفا
وعلیّ فی جمیع الأمور عطوفا،
 إلهی وربی من لی غیرک...

* شهادت در راه آرمان الهی «معشوق» ماست،
 آیا شنیده‌ای عاشقی را از معشوق بترسانند؟!

شهید بهشتی

* ما زنده به ذکر دوست باشیم...

* در مورد بدی هایتان هیچ ندارم که تقدیم کنم
جز همین شعر :

دلم را شکستند، حرفی ندارم
و پیمان گسستند، حرفی ندارم
به زخمی صمیمانه آرام و مرموز
مرا هم شکستند، حرفی ندارم
شکستند ما را و آسوده خاطر
کناری نشستند، حرفی ندارم
هدف سینه ام، دشنه از دست یاران
گر آماده هستند، حرفی ندارم
شبی خسته برگشتم امّا اهالی
در خانه بستند، حرفی ندارم
دلم سوخت، باشد، از این شعله جمعی
غزل خوان و مستند، حرفی ندارم
کسانی که ما را به "آتش" کشیدند
گر آتش پرستند، حرفی ندارم.

* قد افلح من زکها ...

۸۵/۰۲/۱۵

نظرات (۸)

و لا یزید الظالمین الا خسارا.....

خودت برایم خوانده بودی...یادت نیست محمد صدرا؟!
خیلی زیبا بود حاجی..............
این ساز،شکسته اش خوش آهنگ تر است!!!













حرفی ندارم
دوپس دوپس دوپس دوپس دوپس دوپس
دنگ دونگ دنگ دونگ دنگ دونگ دنگ دونگ
دوپس دوپس دنگ دونگ دوپس دوپس

آقایون دست و .....حالا برعکس....
سه نقطه رو با سلیقه خودتون پر کنین.....

چاکریم
الهی و ربی من لی غیرک انت المولا و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولا.... سبحانک یا رفیق تعالیت یا شفیق اجرنا من النار یا مجیر....
محمد راستی صادق نتونست بیاد......همون مشکلی که داشتن حاد تر شده....دعا یادت نره....
هوالله.
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست
خلق را بیدار باید بود از آب چشم من
وین عجب کان وقت می گریم که کس بیدار نیست
نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد
قصه ی دل می نویسد حاجت گفتار نیست
بی دلان را عیب کردم لاجرم بی دل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست
ای نسیم صبح اگر باز اتفاقی افتدت
آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست
بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم به از دیوار نیست
ما زبان اندر کشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست
قادری بر هر چه می​خواهی مگر آزار من
زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست
احتمال نیش کردن واجبست از بهر نوش
حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست
سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
لوحش الله از قد و بالای آن سرو سهی
زان که همتایش به زیر گنبد دوار نیست
دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست می​دارم که در گلزار نیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی