دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

من ، هم سفر باد سحر خواهم شد
خاک گذر اهل نظر خواهم شد
در آتش عاشقی به سر خواهم شد
پولادم!
و آبدیده تر خواهم شد!


پ.ن : برای من حکم هجرت دارد...
باید از همه چیز گذشت!
هر چند دیرزمانی است که ماندن نیز برایم
همین حکم را پیدا کرده است...

پ.ن : دیروز  یکی از مستخدمین دانشکده می گفت:
دیگر رو به تمام شدنیم!
به لحن تعارف گفتم؛
به نظر من با پنج سال پیش خیلی تفاوت نکرده ای...

گفت: من امروزم!
گفتم: یعنی چه؟؟؟
سکوت کرد...
آمدم کمک کنم در پاسخش که :
یعنی -دیروز- نیستی!؟
گفت:
و فردا نخواهم بود...

پ.ن :
رودیم و به لب سرود دریا داریم...

۸۵/۰۳/۰۱

نظرات (۹)

سلام
محمد جان یه خواهشی ازت دارم....
اگه ممکنه وبلاگ من رو از بین لینک هات پاک کن.
سلام جواد
میدونم به محض اینکه لینکت رو بردارم
وبلاگت رو دیلیت می کنی:دی
واسه همین فعلا در موردش فکر میکنم! :دی
خندم میگرفت.....یادته...........
میگم محمد خیلی تابلو که همون قاشق چنگالیه که از ایران با خودم بردم......راستی محمد جان دیروز یه لپتاپ گرفتم.....آخرشه.....اما باید برم سیم اینترنت براش بخرم....
خیلی چاکریم
میگم محمد نکنه با آقای دهقان حرف زدی!!!!!!!!!!
ما زبالاییم و بالا می رویم.
اگر یکی که اختیاری داشت در دانشکده ی ما اندازه ی آبدارچی دانشکده ی شما می فهمید کار به تحصن حتما نمی کشید.
نگویید که بعد از کتابخانه به استادانتان هم احتیاجی ندارد دانشکده.
جواد!
خیلی دلم سوخت.
دلم برای فوتروس و نوشته های بی ادعا
و سوزهای دلنشینش تنگ می شود.
سلام !
خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان              
                                             که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند
یا شایدم :
می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست
                                       دی برفت و می رود امروز و فردا چاره نیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی