دل آرام



بایگانی

Unknown

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

از فردا بپرس !
مردی از کوچه تماشا
تمام شهر فرنگ چشمت را به سکه ای فروخت!
در هر کجا که بودی مرا وقف نگاهت کن!

نترس!

من سرنوشت عاشقی را
سر قرار اول ...........باختم...

 

۸۵/۰۷/۱۴

نظرات (۵)

سلام . قالبتون خیلی قشنگه .میشه بگین از کجا گرفتین.منتظر جوابتون هستم .مرسی.
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی...

شرح این قصه مگر شمع برارد بزبان
ور نه پروانه ندارد زسخن پروایی.

anyway:
...از خدا می طلبم صحبت روشن رایی.
سلام محمد.
در مورد بحث امروز اورکات. من یک سال سر کار نبودم. مساله اره بود.
سلام صادق! :دی

اینجا که بودی مساله قیچی بوداااا:دی
حالا اونجا چه جوری تبدیل به اره شده؟؟؟

مراقب باش
همون طور که گفتی مساله ی غذا خوردن خیلی مهمه.
من این هفته هم خبر ... اینا دارم میرم مسافرت!

اونجا شاید به اوون عرفان تنبلی که حامد علاقه داره
برسم و بتونم شب قدر رو در اتاق های ۴ نفره
با خارجی های کر و کثیف بیدار باشم!

حامد زحمت کشیده بود...برام یه راه حل ارائه داده که
:
«اصلا چرا اومدی؟»
بس که ایراد گرفتم اینا رو گفت.

حالا صادق یادت باشه.اوون روزی رو که من به حامد می گم:
«اصلا چرا برگشتی؟»
منتظر اون روز هستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی