دل آرام



بایگانی

Unknown

شنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تویی وفای روزگار من...



چه نازنین چه مهربانی تو...

۸۵/۱۰/۱۶

نظرات (۱۶)

۱۶ دی ۸۵ ، ۰۶:۵۴ بابای فاطمه
سلام دوست خوبم ...خوشحال می شوم به وبلاگ بابای فاطمه بیایی و کمکش کنی ....
عشق است و آتش و خون ...
داغ است و درد دوری ...
کی می توان نگفتن...
کی می توان صبوری..........
سلام
گل هر آنچه زیباست اما اگر بخواهی بچینیش با خاراش دعوات می کنه...
۱۶ دی ۸۵ ، ۱۵:۱۸ خرچنگ زاده
محمد من یک پیغام تو مسنجرت گذاشتم . منتظر جواب هستم. احساس خوبی نسبت به اون جمله ندارم اگر مخاطبش من بودم.
سلام هاتف جان

من اصولا آفی نداشتم از ت.
میل بزن.

کدوم جمله؟
عیب نداره!
امور دنیا به دو دسته افراز میشه
اونایی که دوست داری که...
اونا یی که دوست نداری و باید زیر سیبیلی رد کنی!
نه نه مخاطبش تو نبودی!
۱۷ دی ۸۵ ، ۰۲:۳۱ خرچنگ زاده
مخلصیم. ولی نمی دونم سیستم تو چه جوریه که هر چیزی رو انگار دو بار باید بفرستم تا دریافت بشه. خوب ممنون که خیالم رو راحت کردی.
محمد جان سلام
میبینم که داری حسابی درس میخونی... نمیدونی چه قدر درس مونده که باید بخونم ... دارم دیوونه میشم :دی
هومن!
کیفیت دوربینت در حد بم ه!
:دی

از فرید بپرس عکسا رو چه بهش کرد:دی
هوالله.
التماس ِ دعا همچنان!
(جبران می‌کنم)
به یاد زلزله بم از یه دوربین در حد بم استتفاده میکنم دیگه :دی
حاجی حتما عکسا رو دوشنبه ازش میگیرم . برات میفرستم
محمد جان یه اینوایت برای پرشینگیگ برام میفرستی؟؟؟
خیلی چاکریم
محمد جان ممنونم
علی تنهاست در یک قوم گمراه ، زبانش را که می فهمد به جز چاه/عید سعید غدیر مبارک باد
سلام. عید مبارک .. یاعلی
محمد عزیز عیدت مبارک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی