یادت به خیر ...
جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
شاخهای گل در دست
شاعری قامت بست
بعد با نام خدا
چند رکعت ، تن گل را بویید...
شاعری
فاصله ی گلها را ، طی می کرد...
با نفس ، رایحهها را
می چید!
شاعری روی زمین
سیب سرخی را دید.
زیر لب فاتحهای خواند و گذشت...!
پ.ن : یادت به خیر سید!
خاطره ای خواندنی خواندم
به قلم احمد نادمی...
به نام خداوند تاریخ ِ علم!
بزن تیشه ی جهل بر بیخ علم!
۸۶/۰۲/۲۱
دیگر دروغگویی « چوپان » تمام شد
بنویس درس آخر جغرافیای ما
با نقشه ی مچاله ی ایران تمام شد!
آقا ! اجازه ؟ خون شهیدان چه می شود ؟
آموزگار: « هیس ! پسر جان ! تمام شد »!!!
تمام!