دل آرام



بایگانی

Unknown

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

میوه های رنگ رنگم می دهد
آشکارا ، باغ پنهان دلت...

غنچه ی قبلم شکوفا می شود
جا اگر گیرد به گلدان دلت!

نام قلب کودکم را ثبت کن
با محبت در دبستان دلت!

می سپارم خواب هایم را به تو
جان رویای من و جان دلت...

مثل سابق ، عاشقی سرگشته ام
غرق سودای کماکان دلت !

تشنه ام من ، تشنه ی حبس ابد
در کجا ، در بند زندان دلت...

دردمندم ، دردمندم ، دردمند
در به در دنبال درمان دلت!

مانده از خردی برایم یادگار
عشق تردی باب دندان دلت!

سینه ام هر دم تلاوت می کند
سوره ای کوچک ز قرآن دلت...

رنگ از روی بهارم می پرد
در خزان مهر و آبان دلت...

سخت می ترسم ، نمی دانم چرا !
از معماهای آسان دلت...

گر چه من از دودمان آدمم
سجده می آرم به شیطان دلت...

ای دلت بی انتها !
کی می رسد؟
دست احساسم به پایان دلت...



پ.ن : می خواستم به صورت کاملا رسمی تمامی حرف های گذشته ام را
در مورد - خیلی دور خیلی نزدیک- پس بگیرم!

نه تنها در این مورد...در خیلی موارد دیگر!
مثل سارتر ، هسه ، کافکا ، کامو ...
حالا از همه شان بدم می آید!

***
پ.ن : بهترین لحظات من در پاریس به - در اتوبوس بودن و به چهره ی
آدم های خویشتن دار اطرافم نگاه کردن- بر می گردد!
تا یازده روز دیگر هم ایران ماندنی شدم
و باز برمی گردم...

***

پ.ن : راستش فکر می کردم مدت هشت رو بیشتر ایران نخواهم بود
و برای اینکه مزاحم کسی نشوم به کسی نگفتم .
حالا هم که می توانم بیشتر بمانم بنا ندارم به کسی بگویم...
نمی دانم...
اما ترجیح می دهم تمام وقتم را در خانه باشم و کتاب بخوانم..
رمان هایی که این روزها همه را به زور می خوانم!

***
پ.ن : دیروز ساعت ها داشتم نوشته های خودم را که خاطرات روزانه بود
می خواندم... از هشت سال پیش تا امروز..
خیلی ها را باورم نمیشه که من نوشته باشم
خیلی هایشان را هم که می خواندم دلم برای خودم تنگ می شد...
اما بعضی برگ ها دوباره مرا به روزهایی برد که ...

فرقی نمی کند...بدانی یا ندانی!
با حرف هایم گیج بشوی یا نه...
نوشته هایم را بخوانید و بگویید مجنون است یا ..
برایم فرقی نمی کند
این «من» هستم که نمی توانم و نمی خواهم
خلاف جهت این رودخانه ی دل شنا کنم...

برای هر دل دلی دریایی ست که باید به آن آرام گیرد...

چون سیل به دریای تو ، آرام گرفتیم...

۸۶/۰۴/۳۰

نظرات (۱۵)

سلام!
با این جمله در مورد خاطرات موافقم: خیلی هایشان را هم که می خواندم دلم برای خودم تنگ می شد.
و برای این هم از صمیم قلب خوشحالم: خیلی ها را باورم نمیشه که من نوشته باشم.
مهم اینه که همه مون داریم عوض میشیم و مهم تر اینه که بتونیم به هم تو این عوض شدن کمک کنیم تا خدای نکرده  n سال بعد چشمامونو باز نکنیم ببینیم گودزیلا شدیم و دیگه هیچ کاریش هم نمی شه کرد!
راستی مگه مجبورید رمان زور زورکی بخونید؟! اگه راست میگید خودتون یه رمان بنویسید ببینیم چی از آب در میاد!
(در ضمن جسارت این حقیر را در گذاشتن کامنت ببخشید!!!)
سخت می ترسم ، نمی دانم چرا !
از معماهای آسان دلت...
....
..
:D
خوب است این نوشته ها...
من هم...
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم...
غلط املایی های این پستت زیاده ها !
چی شده؟‌ :دی
راستی اینقدر مهمونی نرو
اگر هم رفتی چای نخور....
اوه :دی
چاییش داغ بود
سلام...اولین بار که این آهنگ را شنیدم اینجا خیلی بهش توجه نکردم...اما حالا بعد از چندین بار گوش دادن یک جورایی دوستش دارم..
خواندن نوشته های گذشته ام را خیلی دوست دارم...اما این روزها اصلا جراتش را ندارم... خیلی شهامت میخواد خواندن خاطرات روزانه ی این چندین سال... (دارم تایید می کنم نوشته شما را ...!)...
سینه ام هر دم تلاوت می کند
سوره ای کوچک ز قرآن دلت...
فوق العاده بود...
می بینم که در حال حاضر حال آقا فلاح رو داری می بری...برات هم آهنگ میذاره :دی
وحید خداااااااااا بود :دی

1- بهم همون اول گفت از وحید خوش تیپ تری :دی
(فکر کنم به خاطر همون روز کذایی باشه :دی)

2- گفت : هیچ شباهت ظاهری ندارین :دی

3- گفت دلم واسه وحید تنگ شده
نامرد قرار بود بهم شماره تلفن بده براش کارت پستال بفرستم :دی

4- گفت استعدادت از وحید بیشتره اگر خراب نشی :دی

5- آهنگ داریوش بود میگفت یه شباهت گیر اوردم
وحید هم از این آهنگه  خوشش میومد میگفت ب ب :دی

6- گفت من مثل بقیه اهل رشوه مشوه نیستم :دی :دی
الا سارا برو فکر سرُم کن
در دکان عشقت را پلُم کن!
برایت صاف و پوست کنده بگویم
محبت کن برو گورت رو گم کن!!:دی

هم نوا با خانواده ی شهدای انتفاضه
در راستای تشکیل دولت جعلی:دی
.
اگه این به جای کامنت اس ام اس بود
می دونی که قهرمان قصه بجای سارا ... بود!

یه تناسب ساده:دی
اگه بدونین اذیت های ناخواسته تون یکی از عزیزترین عزیزهاتونو داغون می کنه چی؟ بازم مهم نیست براتون؟
به ... :

اصلا من معنی اینجور کامنت ها رو نمی فهمم!
اصلا شما من رو می شناسین که این چیزا رو میگین ؟
اگه نه که نگین!
اگه آره که نه...نمی شناسین!
Be agha fallah salame makhsoose man ro beresoon begoo:

"Dashtim agha fallah?! Zire aab zani? :D...dar zemn be man gofte bood ke baram kart postal befrest~

:D
be man gofte bood : " To ye dafe bishtar Tasaadof nemikoni to omret !! :D .. "
نمی تونم بگم کاملا شما رو می شناسم ... ولی حتما چیزی می دونم که می گم... به هر حال نمی خواستم ناراحتتون کنم... طبق خواست شما دیگه در این مورد چیزی نمی گم...
باز امشب حق صدایم کرده است                   
وارد مهمان سرایم کرده است
با همه عیبی که در من بوده است   
باز هم او دعوتم بنموده است

تمام شد
عیدتان مبارک.
منتظر حضور گرمتان هستم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی