دل آرام



بایگانی

Unknown

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

کاش در من تا رسیدن
شوق بی اندازه ای بود...
...
کاشکی در کوله بارم
اتفاق تازه ای بود...



پ.ن : احساس این قصه های شنیدنی را دارم
که خیلی بد تمام می شوند...!

پ.ن : به قول سید :
ما منظره های خفته بودیم
ای کاش!
بیدار نمی شدیم
در آیینه...

پ.ن :
هوشمندی مرگ از آنجایی ست که آدمی را قبل از
آنکه به کلی از تمام دنیا سیر شود
به سوی خود می کشد
و نجات می دهد...

پ.ن :

تلخی محنت ما قصه ی کوتاهی بود
ما صبورانه کشیدیم و درازش کردیم...

پ.ن :
با تمام امید به آینده ، دلم نمی خواهد به آینده برسم...
می خواهم آرزوهای کوچک و نزدیکم
همچنان باوقار در زندگی ام بنشینند
تا من فریب بخورم هر روز و هر شب را...

پ.ن :
شاید این اولین بار است که بر می گردم ایران
و هیچ شوقی ندارم که به دانشگاه بروم
و...

من مسیح زخمی صبح نخستینم
ولی
دوستانم انتظار شام آخر می کشند!

۸۶/۰۵/۰۲

نظرات (۱۵)

الا بذکرالله تطمئن القلوب
اولین بار بود که به وبلاگتون سرزدم.سر تیترش جذبم کرد.وبلاگ قشنگی دارید .موفق باشید
محمد پس کی میای ؟؟؟
داره کم کم این نا امیدیت میره رو اعصابم !
احساس می کنم داری با خودت می جنگی
بابا آروم تر !
اون خدایی که عشق به خودشو بهت هدیه داده
فکر نکنم منظورش این بوده که برای رسیدن بهش از همه چیز بکشی کنار. (البته نمی گم خیلی هم بچسبی ها )
درسته که همیشه آدمی که عاشقه عشق براش شیرینه و دوری از معشوق براش عذابه و تلخه
ولی
کاش میشد شیرینیه عشق به خدارو با بقیه تقسیم می کردی . (هرچند که خیلی وقت ها هم کردی - مرسی از این بابت )
کاشکی در همه ایمان بود...
نمی تونم بگم کاملا شما رو می شناسم ... ولی حتما چیزی می دونم که می گم... به هر حال نمی خواستم ناراحتتون کنم... طبق خواست شما دیگه در این مورد چیزی نمی گم...
حاجی دم آهنگت گرم !
نمیدونستم سراج خارجی هم میخونه؟؟؟ :دی
به vb :

امروز هر چی می گفتم
آقا فلاح می گفت : ای بابا
وحید هم همینو می گفت :دی
شبیهینا :دی

بعد داشت آواز می خوند
بهش گفتم : آقا فلاح صدات خوبه ها :دی
خندید
گفتم : وحید هم گفته بود اینو ؟

گفت : نه اینو همه میگن :دی ...

به هومن :

خیلی مخلصیم حاجی :دی
یادت بیاد خونه صادق گفتی از جام بلند نشم :دی

------------------

دارم میرم پابوس عشق...
بی اوونکه مستحق باشم
لایق دیدار باشم...

بند بند وجودم با تمام خستگی ها شاده...


السلام علیک یا غریب الغرباء
السلام علیک یا معین الضعفا...
:))))))))))))))))))))))))))))))))))
حالا اگر سیرمونی نداشت چی ؟ :دی
میگم حاجی اینجا هوا گرم و  آفتابی شده بیا ببین بروبچ چه میکنن؟؟؟ :دی
۰۳ مرداد ۸۶ ، ۱۶:۳۷ خرچنگ زاده
من هم درست همین حس رو داشتم. هیج شوقی برای دانشگاه رفتن!
این آهنگ وبلاگتون ما رو یاد خاطرات جوونیمون میندازه!
نقطه
یکی از ریش سفیدان محل!
:دی
کاش فریاد عطش را
در سکوتم می شنیدی
کاش روی خاطراتم
مثل باران می چکیدی...
محمد دعا یادت نره !
هومن خدا بخواد زوودی می بینمت!

چقدر دلم برات تنگ شده هنوز هیچی نشده
:دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی