personne ne sait ce que j'ai perdu !
يكشنبه, ۸ مهر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
امشب از این کوچه به دوشم برند
گر هم از آن باده دهندم که دوش...
۱. و بجبروتک التی غلبت بها کل شی
و بعزتک التی لا یقوم لها شی...
این روزها جسارت گفتن : ربنا و تقبل منا را هم ندارم...
۲. دیشب با خودم فکر می کردم اگر با همین دل خوشی بمیرم
از زندگی ام راضی بوده ام...
۳. یاد اون ترانه ایی که از کودکی یادم مانده می افتم:
دلت سنگه ولی خیلی صبوره...!
۴. به قول قیصر امین پور :
چشم تو «عین الیقین» من است!
۸۶/۰۷/۰۸
وقت رفتن است...
اما امروز بازگشتم به روزهای کودکی که
دلم نمی خواست به دنیا برگردم
امروز بازگشتم به گریه های پس از خواب های سبک...
یکی به من بگوید
من چه ام شده است!!!
در این تنهایی که حتی صدای تو را هم با قطع و وصل های
پیاپی می شنوم...
من چه ام شده است...
این خواب های سر در گم و این گریه ها برای چیست....
خدایا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!