دل آرام



بایگانی

چهارشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

آن شب که من از غم به دعا دست برآرم..



پ.ن : الحمدلله رب العالمین

شهادت می دهم که تو خدای خوبی برای من بودی
و من بنده ی بدی برایت ..
من به خودم ستم کردم..
و تو درست جایی که مستحق خشمت بودم
بر من بخشیدی . ..
و من هیچ نعمت این دنیا را
به اندازه ی شیرینی بخشش ات دوست نداشتم...
الهی انت کما احب
فجعلنی کما تحب
..

پ.ن : از خدا می خواهم که عاقبتم را ختم به خیر کند
وقتی می بینم کسانی را که از هر جهت از من بهتر بودند
ولی دست آخر به خطا رفتند..

پ.ن :
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم..

۱ نظر ۱۸ آبان ۹۰ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نشود از سر من سایه ی عشقت کوتاه  .. .



پ.ن :‌ دعای عرفه خیلی خوب است..آرام است..رها است
اما با اگر با بغض بخوانی اش
چیز دیگری است..
اگر دلت بداند که وقت نجوا کردن است 
با رحمن الدنیا و و الآخره و رحیمهما..

پ.ن :  یادت هست گفته بودم که آنجا که امام می گوید
و فی سفری واحفظنی..
از همه جا بیشتر به گریه می رسد؟
..
باز هم می خواهم همین را بگویم..
 ..

۴ نظر ۱۶ آبان ۹۰ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

مرا دلی که صبوری از او نمی آید . ..



پ.ن :
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را ...

پ.ن :  شاید بدانی اما.. داشتم به خود می گفتم
این روزها چقدر صبر می خواهد نبودنت...

۶ نظر ۱۲ آبان ۹۰ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

زلف بیفشان که مرا
در طلبش عمر گذشت ...



پ.ن : بگذار ندانستن هایم را طعنه زنند
هر چند من هم دوست داشتم که بدانم
اما من تو را بی آنکه بدانم دوست دارم
بی آنکه حتی رمزی از لبانت به رویم گشوده باشد
بی آنکه حتی دیده باشم ات.
برای من این ندانستن ها و ندیدن ها
همه نشانه است که باید به دنبالت بیایم
و این زندگی من است..

پ.ن : به قول سعدی :

من خرقه فکنده ام ز عشقت
باشد که به وصل تو زنم چنگ ..

پ.ن :
چقدر رسانه های شیطان تلاش کردند
که بگویند این انقلاب ها ،جنبش اسلامی نیست..
حالا ببین..یکی پس از دیگری
دولت های اسلامی سرکار می آید
و لیست تحریم های شیطان بلندبالا تر می شود
..
دنیا روزهایی را خواهد دید
که ملت ایران و جوانهای مومن و انقلابی اش
محبوب دل عالم می شوند..
و قدر استقامت و جانفشانی هایشان را 
همه می فهمند..
خدا کند البته آن روز
ما نباشیم
...

پ.ن : رب انی اعوذ بک من همزات الشیاطین
و اعوذ بک رب ان یحضرون ..

۹ نظر ۰۳ آبان ۹۰ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

حیف باشد مه من این همه از مهر جدایی . ..



پ.ن : تا حالا برایت نگفته بودم شاید.. اما گمان می کنم
اشک هایم دارد راه به جایی می برد که تو از قضای دلم
با تمام لبخندهای همیشه ات..آنجا نشسته ای..

پ.ن :داشتم به لحظه ای فکر می کردم که دستت را می کشیدی رو خاک
که خوب نرم شود برای امانتی که به تو سپرده بودند تا مخفی کنی در دلش..
در دلت .. در دل تاریخ ..
و شاید می دانستی که دیگر حتی خودت نمی بینی اش..
و میدانستی که این خاک ها که در کف دست جمع می کنی
تو را قدم به قدم از عشق ..جدا تر می کند

هنوز انگار وقت دارم..
دلم می خواهد مثل باران
تمام شب را یکسره ببارم..

پ.ن :
و واژه های من هنوز
در تو نمی رسد
..
افسوس
 

۵ نظر ۲۸ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

هرگز گمان مبر که ز یاد تو غافلم
گر مانده ام خموش . .
خدا داند و دلم . . .



پ.ن :
دل در کنار یاد تو تنها نمی شود ...

۸ نظر ۲۴ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

شاید لب هایم از یاد تو غافل مانده باشد
اما تو را قسم میدهم به همین امشب
که وقتی اسم تو آمد
اشک در چشمم بی طاقت شده بود
و مشتاق بود که رسوایم کند . ..
من هنوز به دست های تو معتقدم
و به محبتی که بی اختیار
و بی آنکه حتی کلمه ای حرف همراهش باشد
به من سپردی..
من هنوز بر همان عهدم..
و به لطف خدا .. به لطف خدا خیانت نمی کنم
و نیستم از آن دسته که
 من یعبد الله علی حرف ..
من از آینده که هیچ
از گذشته هم بی خبرم
و نمی دانم کجا برای دلم دعا کردی
بی آنکه بدانم..
چراغم باش
در این ظلمات ..
و بالنجم هم یهتدون

۱۳ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

هر چه آید به سر ما همه از دوری توست
بانگ رسوایی من نیز ز مستوری توست ...



پ.ن : فاصله ی ما آنقدر زیاد شد
که نه تو دیگر کنار نگرانی های من ماندی
و نه من دیگر پا به پای صدای تو دویدم..
..
حرف آخرمان از شهادت است..
و من که میدانم..
تو داری از خودت می گویی..
من همیشه از تو عقب تر بودم..
و همیشه این منم که می مانم
و همیشه این تویی که می روی..

پ.ن : سید الشهداء حسین بن علی (ع)
جایی می فرماید :

لعمرک انی لا احب دارا
تکون بها سکینه و الرباب
و احبهما و ابذل کل مالی
و لیس لعاتب عندی عتاب
..

به جان خودم قسم که
خانه ای را دوست دارم
که سکینه و رباب در آن باشند
و من آن دو را دوست دارم
و هر چه دارم به پایشان می ریزم
بگذار به خاطر این عشق
ملامتم کنند..

۱۳ نظر ۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

باید شب چشمان تو را قدر بدانم ...



پ.ن : معجزه تو به دستانت بود
که هر وقت می خواست
دستان مرا می گرفت
و سحر من به کلماتم..
به کلماتی که هیچ وقت
به دست های تو نرسید ..

معجزه ی تو
تمام سحرهای مرا بلعید ..
و من به خدای تو ایمان آوردم..
بی اجازه ی هیچ کس..

انا الی ربنا لمنقلبون

۶ نظر ۰۴ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اگر دل داشتم می بردی از من ...



پ.ن : خدایا لذت عبادت به ما بده ..
شعف بندگی ..
خدایا حجت خودت رو به ما معرفی کن..
اللهم عرفنی حجتک..

اللهم صلی علی ولی امرک القائم المومل
و العدل المنتظر
و حفه بملائکة المقربین
و ایده بروح القدس
یا رب العالمین..

پ.ن : باید بنویسم
باید تو را هر بار
بی آنکه حتی ببینمت بنویسم
و من نمی دانم که هر روز که می گذرد
به دیدنت نزدیک ترم
یا به ندیدنت ..

و میدانم که مهربان تر از این حرف هایی
که جایی میان دعای نیمه شب ات
نداشته باشم ..
هر چند من تو را ..
یادم می رود که دعا کنم هر شب.

پ.ن :زندگی 
ماجرای اسم تو است بر لب های ما
..

سبحان الله
و الحمدلله
و لا اله الا الله
و الله اکبر

۳ نظر ۲۵ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۳۰