دل آرام



بایگانی

۳۷ مطلب در دی ۱۳۸۴ ثبت شده است

شنبه, ۱۷ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فبای الاء ربکما تکذبان ،

یعرف المجرمون بسیمهم فیوخذ بالنواصی و الاقدام...

 

مسیح را نکشتند!

و به صلیب هم نکشیدند!

و این امر بر آنان مشتبه شد!

 

حالا

هزار هزار سال است که هر روز

 مسیح را به صلیب می کشند!

 

 

پ.ن :‌ این آقای ابطحی هم لطف کرده اند

و به مناسبت تولد مسیح (ع)

مرقوم نموده اند که:

بیش از هر پیامبر دیگری به پیام ایشان نیاز داریم!!!

نمی دانم می خواهد چه چیز را نشان دهد!

نمی دانم در مورد خودش و توانایی ذهنی بسیار محدودش

چه برداشتی دارد!

اما باید به زباله دان تاریخ سپرده شوند!

آنان که هر روز مسیح را به صلیب می کشند!

 

پ.ن : به نظرم باید دولت شهر ها را بی خیال بشه

بره سراغ سازندگی شهرستانها!!

 

۲ نظر ۱۷ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۶ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

و لسوف یعطیک ربک فترضی .....

پ.ن:فالمقسمات امرا ...!

۶ نظر ۱۶ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

آدمیزاد هرچه انسان تر شود چشم به راه تر می شود

                                                                       ( دکتر علی شریعتی )

پ.ن :‌ شاید اما...این بیدلی هم برای خودش عالمی دارد!

Getto via tempo se per me mi fingo
una mano che consoli
Mai unguento lenirà il mio corpo

Guardo il mondo e le
sue vaghe ipocrisie su
del vivere essenziali fondamenti

guardo la pioggia sul lago imprevista
da un angolo di caldo e di condensa
chissà quand’è che arriverà il mio lampo

۶ نظر ۱۵ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

آنکه هر دم هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد!

 

باز هم نوای محزون غریبه!

اینبار با ملوی ماندگار  «دل آرا» پیوند خورده است...

چقدر این صدای آهنگین را دوست دارم...

/گر چه بمیرم از غمت.../

 

و تو هستی که باز در این شب های  ضخیم

هم صحبت عاشقانه هایم می شوی  

و شاید روزی

همین دستان شکسته را دست بگیری!

والیل و ما وسق والقمر اذا اتسق ...

 

چقدر این روزها به یاد آن " سلام علیکم بما صبرتم " می افتم!

چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم..

 

۴ نظر ۱۴ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۳ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم !

پ.ن: سرما خورده ام!
        دردهای خفیف و آزار دهنده را دوست میدارم!
       هر چیز که نتواند مرا از پای در آورد
       مرا قوی تر می سازد!

پ.ن:
دیروز به دکتر رشتچیان(بعد از رفتار بی سر و ته معمولش)
گفتم:
توقع من از شما به عنوان یک استاد
کمی بیش از یک منشی است!

پ.ن : همیشه به نظرم می آمد که شاعر این بیت
احتمالا اصفهانی بوده یا در اصفهان این بیت بر او الهام شده!
 
« آه که امروز دلم را چه شد    دوش چه گفتست کسی با دلم »

به قول او :
هو الاول و الآخر یــــــــار! 

۸ نظر ۱۳ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اهل طاعونی این قبیله ی مشرقی ام!

۱۰ نظر ۱۲ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

همین که مقابل تو
خاموش مثل خداوند سایه ها
 به خواب آفتاب رفته است ،
منم!

 منم که از عطر آهوی هوا می فهمم
 رمه های هراسیده ی این همه ابر
 از شیب کدام فصل تشنه
به جانب برنج زار مشرقی رفته اند!

دیگر دیر است بدانم
 در غیاب سایه به آفتاب چه می گویند
 شبی که به حیرت سایه روشن تو رسیدم
 عجیب
 چراغ ها دیدم شکسته به دست باد !
شکسته به دست باد..شکسته به دست باد!
 با ملائکی غمگین
که نجات مرا
به خط روشن ترین کاتبان شهید می نوشتند
حالا هی حضرت علاقه!
دیگر چه آمدن ، چه آوازی ؟
من که خراب خواب تو می روم از گریه های بلند ...

                                                                                        سید علی صالحی

۱ نظر ۱۲ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

«أَلْعُلَماءُ غُرَباءُ لِکَثْرَةِ الْجُهّالِ.»:

عالمان، به سببِ زیادى جاهلان، غریب اند!

                                                                  امام جواد علیه السلام

قصه ی آن حکیم را در مثنوی شنیده ای که طاووسی
را دید که پرهای خویش به منقار می گرفت !
از تعجب پرسید :
دریغت نمی آید؟
گفت:
پیش من جان عزیز تر از تن ،
و این عدوی جان من است!

پ.ن: من تغییر کرده ام!..راست می گویی!
شارلوت برونته می گوید:
کشف حقیقت آسانتر از درک آن است!

پ.ن:
می گویم : نباشید بهتر است!
نمی خواهم باز هم کم بیاورم!
من عهد کرده ام!
باشه؟

پ.ن : تازه می فهمم این اصطلاح رو که :
فلانی این پاش به اون پاش recommendation میده ، یعنی چه!

۲ نظر ۱۱ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

الفباى درد از لبم مى‏تراود
نه شبنم، که خون از شبم مى‏تراود
سه حرف است مضمون سى پاره دل
الف، لام، میم از لبم مى‏تراود
چنان گرم هذیان عشقم که آتش ،
به جاى عرق از تبم مى‏تراود
ز دل بر لبم تا دعایى برآید
اجابت ز هر یاربم مى‏تراود
ز دین ریا بى‏نیازم، بنازم
به کفرى که از مذهبم مى‏تراود!

 

۹ نظر ۱۱ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۹ دی ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم ؟
 زان که بر این پرده ی تاریک این خاموشی نزدیک
 آنچه می خواهم نمی بینم
و آنچه می بینم نمی خواهم !

۶ نظر ۰۹ دی ۸۴ ، ۰۰:۳۰