دل آرام



بایگانی

۵۸ مطلب در دی ۱۳۸۳ ثبت شده است

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گـــاه بهر مال اشبــاه الرجال

گاه بهــر جـاه خنجر میزنند...

بانوان دل نازک و کم طاقتند...

با کمــی اکراه خنجر میــزنند..

۱ نظر ۱۸ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

eمیلم

پراست از پیغامهای نرسیده

آنقدر که فرصت نمی کنم حذفشان کنم!

۱ نظر ۱۸ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

می نویسم...
هر چند گریه ام را به درگاهت مجالی نیست..
می نویسم...
نون و القلم ما یسطرون...
در این لحظه ها
دمی مانده به طلوع گندم٬
سوء تفاهم مهــر..
اواسط دی!

۴ نظر ۱۷ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
دیشب «درنگ» از آندره ژید را می خواندم...
همان که می گوید:
...از در تنگ داخل شوید زیرا تنها آن راهی به سعادت میبرد.....
هر چه بیشتر می خوانم لذت تلخی فنجان قهوه بیشتر اثر میکند...
 «آلیسا»...
خاطره ی آشفته ی گناه..
و گرمای بی دغدغه ی مرگ...
و
...
حسرت روزگاری را میبرم که چندان کودکانه به اطراف مینگریستم که اکنون تو ! .. جای خالی خیالی را حس میکنم که میدانم این روزها گاهی به سراغ تو هم می آید ..
۲ نظر ۱۶ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
همین توهم تکراری دوستت دارم تو تمام تنم را می لرزاند...
 -------------------------------------------------------------           

صادق محیط!
باز هم شرمنده ام میکند.
دیگر نمی دانم چه بگویم از او که گرمای صحبتش هر وقت تلفن میکند تمام روزم را
شاداب میکند..
که بی دلیل محبت دارد...
شاید این محبت بی دلیل را از او یاد گرفته که بی دلیل گاهی غرق نورم میکند...
و من میشنوم..گاهی وقتی می خوانمش
جوابم میدهد..
این اثر همان اشک هاست که شاید تاریکی شب هم مانع نشد که خیره ات ننگرم!

صادق محیط!
۱۵ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
هنوز هم گاهــی خواب خنده های پدر بزرگ را می بینم...
۲ نظر ۱۵ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

جهانت را چگونه دیدی؟
«آتش سیگاری
که بر تن خاموش میشود
درد
و تحقیر زیر سیگاری!

۰ نظر ۱۴ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
فاصله ی ۵ روزه بین میان ترم و پایان ترم!..استاد مرحمت فرموده جهت تقویت دور بازوی دانشجویان میان ترم را حذفی نمی گیرند..
بگذریم..
داشتم برای خودم حساب میکردم..اگر سه روز پشت سر هم کلاس داشته باشی.
روزی ۹ ساعت(با کسر کردن اوقات نماز و نهار(؟)---)
مجموعا میشود ۲۷ ساعت.
اگر برای یک درس سه واحدی سه ساعت در هفته کلاس باشد میشود ۹ هفته.یعنی دوماه و یک هفته....کل ترم میشه نزدیک سه ماه.
حالا حساب کار رو خودتون بکنید...
من میخوام یک نامه ی سرگشاده(سر پهن!)
به این وزیر و وکیل و اینا بنویسیم که آقا من به عنوان یه دو رشته ای میتونم در هر دادگاهی به طور علنی شهادت بدهم آقا این رفیق های دو رشته ای ما روز به روز دارن از نظر جسمی که هیچی به جهنم! از نظر روحی دارن داغون میشن.
من خودم شاهدم که بچه های ناراحتی روحی پیدا کردن..مثلا (پ-ق)یکی از دوستام دیروز با خودش حرف میزد و با اشتهای عجیبی می خندید.
می خوام بگم آقا به خدا همه داریم خل میشیم.
من که همیشه میگم فولادم واقعا باید اعتراف کنم الان یک فولاد با درصد خلیت ۳۰ درصدم.
حالا فرضش رو بکنید اینا می خوان برن تو صنعت نفت.
میشه مجمع دیوانگان(البته فکر کنم بازم نسبت به بقیه جاها بهتر باشه)

بگذریم..
این روزهای امتحانا من همیشه فکر میکنم الان دیگه مطبوعات میان باهام مصاحبه کنن.
بالاخره میان...

۲ نظر ۱۴ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
با دلی خونین لبی خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش «نامحرم» نباشد جای پیغم سروش!
۰ نظر ۱۴ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
تو را نادیدن ما غم نباشد...
۰ نظر ۱۳ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰